روز دوشنبه ظهر بود که همسرم به گوشیم زنگ زد با توجه به اینکه سه روز بود باهام حرف نمیزد تعجب کردم گوشی رو که جواب دادم با اخم و تخم گفت آماده باش میام دنبالت بریم تهران برای جواب آزمایشات نشان بدهیم
دکترم فقط روزهای زوج مطب بود
منو میگی یه ذوقی کردم بدو بدو حاضر شدم دخترم و شیر دادم و براش شیر دوشیدم رو سریع اومدم پایین تا همسرم از راه برسه....
وقتی اومد با نیش باز نشستم تو ماشین اما همچنان اخماش تو هم بود منم از ترسم تا خود تهران حرف نزدم و سکوت مطلق
رسیدیم تهران بعد از 2 ساعت معطلی دکتر که جواب ها رو دید گفت شرایط خیلی ایدهآل و خوبه برای انجام عمل و من روز پنجشنبه دو تا از مریضام به خاطر قند بالا شون عملشون کنسل شده اگر بخوای میتونم تو رو جایگزین کنم من از خوشحالی داشتم پر در می آوردم و شوهرم خون خونش را می خورد و هی می گفت که هنوز تصمیم من جدی نیست و دکتر هم تشویقش می کرد و متقاعد که بهترین راه همینه و در نهایت همون جا جلوی دکتر با عصبانیت بهم گفت اگر یک تار مو از سرت کم بشه هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت نمیبخشمت🤪🤪🤪🤪
دکتر هم بهش گفت ببین من درکت میکنم و این عشق و محبت تو رو ستایش میکنم ولی روحیه خیلی شرطه... باهاش مهربون باش بذار عملش خوب پیش بره
والله من قیافه تو رو میبینم زهرترک میشم چه برسه یه خانمت.... همون لحظه یه لبخند ریزی اومد رو لب همسرم و اما زود خودش رو جمع کرد و خلاصه کنم هزینه عمل با تجهیزات رو 20 تومن اعلام کرد و گفت پول تجهیزات رو که 12 میشه بیرون بکشید بقیه هم هزینه بیما رستان میشه که روز عمل همون جا تسویه میکنید
موقع دراومدن هم گفت یه نامه هم میدم بهتون برای بیمه تکمیلی چون بی ام آی بالای 40 هست یه مبلغی رو بیمه میده
منم اینقدر جوگیر بودم گفتم اصلا نیازی نیست وقت ندارم برای بیمه دنبال کارهاش برم ولی دکتر نامه معرفی نامه رو داد و برای 4 4 94 که روز پنج شنبه میشد گفت ساعت 7 صبح بیمارستان ساسان باشم 😁😁😁
وقتی اومدیم بیرون تو ماشین دستای همسرم رو گرفتم و بوسیدم و ازش تشکر کردم اما بازم باهام تندی کرد و تحویلم نگرفت 😔😔😔
وزنم اولین ویزیت 126 کیلو بود و اون روز شده بودم 120 یعنی 6 کیلو تو ده روز از بس حرص و جوش خورده بودم کم کرده بودم
صبح روز سه شنبه گفتم حالا که دوروز وقت دارم برم بیمه تکمیلی مون ببینم چی به چیه که کلی اونجا سوپرایز شدم
از اون 12 تومنی که تو مطب بابت تجهیزات داده بودم و فاکتور بهم داده بودن همون لحظه یه چک کشید به مبلغ 8 و نیم و بهم برگردوند و گفت با بیمارستان ساسان هم قرار داد داریم و تا سقف ده میلیون شما هرینه هات اونجا رایگانه اگه بیشتر شد باید 20 درصدش رو بدی 🤑🤑🤑🤑🤑
و کل هزینه بیما ستان منو دکتر 8 تومن گفته بود و درواقع از 20 میلیون من فقط3 میلیون و نیم از جیبم داده بودم که خدا شاهده حاضر بودم 30 میلیون بدم
با خوشحالی زنگ زدم به همسرم گفتم اما بازم زد تو ذوقم که برات متاسفم که فکر میکتی من برای پولش بهت میگم عمل نکن.... یهو وسط حرفاش گفت حالا که هشت و نیم از اون دوازده تومن رو نقد کردی اصلا اون سه و نیم رو بیخیال شو بیا عصری بریم برات یه سرویس طلا هم میخرم اما بگذر از این عمل 🙄🙄🙄
منم که تو عمرم ذوب حرفش حرف نزده بودم گفتم شرمنده من تصمیمم رو گرفتم و ميرم عمل که گوشی رو تو روم قطع کرد 😔😔😔
خلاصه سه شنبه و چهارشنبه هم به اخم و تخم گذشت و برای متی که تو این همه سال جز محبت و مهربونی ازش چیزی ندیده بودم وحشتنااااااک میگذشت اما مامانم دلداریم میداد که تو صبوری کن و هیچی نگو درست میشه
شب پنجشنبه دو تا دخترام رو تا صبح تو بغلم گرفتم و بوسه و نوازش کردم و از خدا خواستم که صحیح و سلامت برگردم
و شرمنده همسرم نشم و تا چهار صبح که میخواستیم حرکت کنیم سمت تهران اشک ریختم اما دل همسرم نرم نشد که نشد.... موقع دراومدن از خونه مامانم از زیر قرآن ردم کرد و با گریه وصیت های آخر رو کردم و دو تا دخترم رو سپردم بهش و راهی شدیم.....