کاربرقدیمی هستم نخواستم شناخته شم😣ی مادرخیلی عصبی هستم باخانواده ی شوهرم زندگی میکنم بیشترین دلیل عصبی بودنم همینه ک با اونا همسایه هستم ازخانوادم خیلی دورم هیچ فامیل نزدیکی توشهرخودم ندارم.ازخونم نمیتونم بیرون بشم چونتمام اختیارمن وهمسرم دست خانواده همسرمه. حتی نمیتونم برم خونه ی بابام.شرکت همسرم ورشکست شده وازکاربیکارشده.ماه هفتم بارداری هستم.فقط کمکم کنین چ جوری بتونم این اوضاع رو تحمل کنم ادم ناشکری نیستم میدونم همش حکمت خداست و ازشانس بدم با کوچیک ترین حرف سریع به هم میریزم نمیتونم خودمو کنترل کنم بچموصورتی میزنمو باهاش گریه میکنم بخدا الان دارم با گریه واستون تایپ میکنم.هزینه ی رفتن پیش روانپزشک خیلی زیادبود ازپسش برنیومدم.مادرشوهرم درکم نمیکنه تمام کارای خونش ب عهده ی منه چیزی هم نمیتونم بگم تاوقتی شوهرم بیکاره.چیکارکنم بچه هابااین حالو روزم بخدابریدم دیگه نمیتونم...