2777
2789
عنوان

میشه کسایی ک تجربه دارن کمکم کنن

748 بازدید | 65 پست

دوستان  سلام .من ۲۱سالم و دوسال ازدواج کردم .یک سال عقد بودم. یکسال چندماه خونه خودمم.از روز اول خوشی ندیدم.شوهرم ۲۷سالش و با وجود تمام محبتای من نسبت ب خودش و خانوادش همه رو نادید گرفت .از اول بگم براتون تو دوران نامزدی من مریض شدم ازش خواستم ک بیاد ببینمش همون شب یه جنجالی برام درست کرد ک چرا گفتی بیام ببینمت .مامانش از اول تو تمام مسائل دخالت میکرد باورتون میشه حتی میگفت اگه یه وقت ازت رابطه از عقب خواست بهش ندیا ببخشید ک انقدر واضح حرف میزنم .انقدر دخالت ک من لباس عقدم و یه مدل سفارش دادم ب خیاط وقتی رفتم بگیرم یه چیز دیگه بود مادر شوهرم گفت این شکلی بهتر منم گفتم خب شاید ذوق دارن من عروس اولشونم اشکال نداره .بعدا فهمیدم نه این خانوم همه چی باید تحت کنترولش باشه وگرنه همه چی و بهم میریزه ب علاوه بیماری داره ک از این بیماری برا کشیدن همه ب سمت خودش استفاده میکنه .عید سال پیش منو بردن مسافرت و تو مسافرت سر این ک همسرم پاشو گذاشت رو پا من و خوابید غوغا کردن بهم گفتن ج ن ده اونم وسط رستوران من فقط ساکت بودمو گریه میکردم شبش تو بازار باباش امد منو هول داد ب همسرم گفت دست اون خراب ول کن بیا کارت دارم من اونجا تشنج کردم .همه اینا درصورتی ک ازدواج ما کاملا سنتی بود وقتی از سفر برگشیتیم خودشون رفتن ب مامانم زنگ زدن گفتن ما تو سفر این کارو کردیم مامانمم گفته اشکال نداره پیش میاد مثلا میخواست جو اروم کنه .سومین بار مارو دعوت کردن رستوران من عکس گذاشتم اینستا نوشتم یه شب خوب بخداوندی خدا قسم شب ۲۱ماهرمضون مامانش قوقا کرد ک چرا از من تشکر نکردی تو اینستا چرا عکس خواهزاتو گذاشتی اینستا چرا عکس برادرشوهرتو نذاشتی من دارم خرج میکنم عروسی میگیرم منم برگشتم گفتم شما اولین نفر نیستین ک برا پسرتون اینکارارو میکنید اخریشم نیستین.بازم زنگ زدن مامانم مامانم امد اروم کرد شوهرم ب مامانم گفت مامانم عصبی بود سر فاطمه خالی کرد .چهارمی یه ماه قبل عروسی مادرشوهر من با زنداداش دعواش شد اسم منو اورد ب من همسرم گفتم من چیکار کردم ک همش اسم من هست جز این ک خوبی کردم احترام گذاشتم حتی میرفتم شیفت مادرشوهر خونه باباش ک مریض بود میموندم بابا بزرگ مامان بزرگشو جمع کردم همه کاراشونو من میکردم .شوهرم گفت ب در گفته ک دیوار بشنوه .ناراحتی پاشو برو خونه داداشت مامانم مسافرت بود منم زنگ زدم داداشم .داداشم رفت ب مادرشوهر گفته فاطمه چیکارتون کرده انقد اذیتش میکنید مادر شوهر من زده ب کولی گری و خودشو زده  گفته پسرتون ب من بی احترامی کرده .باباش امد فوشم داد.ب من ب مامانم ب داداشم گفت من دارم ۵۰میلیون  خرج میکنم همش دعوا داداشم گفته شما ۵۰تومن خرج کردی مادر من ۱۷۰تومن فقط جهزیه خرید منت چیو میذارید .

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

وای خدا خودت ب این خوبی اخه ادمات چرا ب خودت نرفتن

واقعا متاسف شدم و ناراحت 😔😟

تیکر دوست دارم😊دوبار باردارشدم ولی سقط شدن چون مشکل ناهنجاری مغزی داشتن و ژنتیکی بود دکترا بهم گفتن نباید به روش طبیعی باردار بشم چون دوباره جنینام مشکل دار میشن و باید سقط کنم ولی من امیدم به خدا هست میدونم که منم یه روزی مادر بچه های سالم میشم...خداجونم کی میشه    رَبِ لا تَزَرنی فَرداً وَ اَنتَ خَیرُالوارِثین خدایا ممنونم ازت که میخوای این هدیه را بهم بدی😍

وای خدایا چی بگم...چرا انقد ادما وقیح شدن پرو شدن...سعی کن رف و امدتو باهاشون کم کنی تو زندگیتو بکن خونه خودتی؟؟باهاشون فاصله داری یا نه؟؟رفت و امد نکن باهاشون اصلا از اونا جلو همسرت حرفی نزن

خلاصه بعد یه ماه با این ک ب من بی احترامی شد مامانم مجبورم کرد برم معذرت خواهی ک تزدیک عروسی همه چی حل بشه .تو اون دعوا حتی خاله همسرمم امد و رو من دست بلند کرد منو زد .خلاصه عروسی برگزار شد شب ماه گرد من خونه رو درست کردم شمع و گل چیدم خیلی رمانتیکم امد هیچی و ندید امد گفت مامان من حالش بده تو قزطی بازی در میاری .در اتاق تو پهلوم شکست هیچ وقت پشتم نبود این وسط بماند ک مامانش دم ب دیقه زنگ میزد امار تعداد دستشویام و میگرفت .کلی داستان دیگه .همسرم من و برد تو پاساژ خودشون واسه کار تو مغازه ارایشی یه روز من و همسرم دعوا کردیم همسرم و رفتم از مغازش صدا کردم با پدرش کار میکنه امد داشتیم حرف میزدیم باباش امد حرف بزنه گفتم بابا جون ما مشکلمونو خودمون حل میکنیم شما بفرماید تو پاساژ داد زد خفه شو ج ن ده تف کرد تو صورتم دمپایی در اورد ک بزنتم امدن گرفتنش .حتی اونجام همسرم دفاع نکرد 

فقط من همینو فهمیدم سیاست داشته باشین دخترا جلو همسرتون از خانوادش بد نگین هرچیم ک بد و بدجنس و بدذا ...

اخه من اصلا نه راجبشون حرف زدم نه بی احترامی کردم

شما مگه از روز اول قبل عقد ندیدی اینا آنرومالن چرا همونجا بهم نزدی چرا بعدا که ازشون این بی احترامیارو دیدی جوابشون رو به جا و قاطع ندادی مگه میشه به آدم تهمت بی ناموسی بزنن اصلا جرمه شما حتی برای ترسوندنشونم میرفتی شکایت(میدونم خیلی برو بیا داره ) ولی شما دوباره رفتی رستوران و کمک حالشون شدی

خودتم اشتباه کردی 

من کاری به عقده بازیاشون و بی عرضگی شوهرت ندارم اما اگر به من کسی میگفت خراب یا ج ن  اصلا تو روش نگاه نمیکردم تا به گ و ه خوری نیافتاده 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز