من خودم خاطره خوردن یک لیوان شربت رو یادمه . حسابی بهم چسبید. چون تو یه موقعیتی کسی برام ریخت که خیلی دوسش داشتم .
کلوچه با نوشابه😐
وقتی سرکار برمیگشتم خستهههه چای مادرم میخوردم حال میکردم
قرمه سبزی های مادرشوهرم
من کاپوچینو قهوه و گاها چای هر لحظه بخورم بهم میچسبه . کیف م یکنم
شب سردزمستونی گرسنه چیزفرایز
من عاشق آش دوغی ام که روز آخر بارداریم خوردم 😧🎀
من چون‌شکمو تشریف دارم در هر خوردن و نوشیدنی خاطره خوبی برام‌ثبت میشه
وقتی کوچیک بودم داشتیم با اتوبوس سفر میکردیم پیاده شدیم صبحانه یه نیمرو که با کره درست شده بود خوردیم هنوز طعمش تو ذهنمه...هیچی اون مزه رو نمیده
خیلی سال پیش که اومده بودیم مشهد با خانواده ام... رفتیم نمایشگاه واسه اولین بار ذرت مکزیکی خوردیم خیلی چسبید بهم. یادش بخیر.
ساعت ۷صبح با دختر عمه ام رفتیم پارک اش خوردیم چقدر اون روز خوب بود❤
رستوران توتی فروتی کیش... کنار ساحل.. غذاش و فضاش همیشه توی ذهنمه
من هروقت چایی میخورم میچسبه. کلا با چایی حالم خوبه. یبار رقته بودم موزه یه دفه چنان گشنم شد که یادم نمیاد انقد غذا خواسته باشم از گشنگی یه دفه نشستم یعنی روزه می گیرم انقد گشنه نمیشم. عجیب بود رفتم(یعنی آبجیم دستمو گرفت برد)کافه یه بشقاب خیلی بزرگ سیب زمینی با ژامبون سفارش دادم جوری غذا خوردم که انگار اولین بارم بود غذا میخوردم
کی بود اون یک نفر که برات شربت ریخت
منم با خونواده ام رفتیم همدان یه جا نشستیم صبحونه کره محلی خوردیم خیلی چسبید هیچوقت مزه شو یادم نمیره
