تا اینکه آخر شب دیدم بهم پی ام داد و شروع کرد درد دل کردن. منم دلداریش دادم که هیچی نمیشه و پسرتون خوب میشه. متاسفانه من اصلا آدم رکی نیستم و خیلی خیلی رودروایسی دارم تو روابطم. اصلا روم نشد طوری برخورد کنم که بفهمه نباید بامن درد دل کنه. کلی حرف زد خصوصا از پدرش که از دست داده حرف زد و در آخر بهم گفت ممنونم که هستی تو بهترینی. اندازه خواهرم دوستت دارم.
من حس میکنم یه مرد نمیتونه یه غریبه رو خواهرانه دوست داشته باشه. حس بدی دارم میشه نظرتونو بگین