2777
2789
عنوان

زندگیه من(خیلیاتون خوندین برای اونایی میزارم که نخوندن)

| مشاهده متن کامل بحث + 22964 بازدید | 375 پست
عزیزم بقیه داستان تو چرا نزاشتی

میزارم

روز قیامت خدا پشت میزش نشسته نامه عمل منو میبینه عینکشو درمیاره یکم چشاشو میمالونه میگه بیا بغلم توف به این سرنوشتی که تو داشتی😢😞😞

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

چون لازم دونستم که دیگه بدونی .....با هر کلمه ای که از دهنش میشنیدم حال دلم بدتر میشد گفت من از دوران مجردی مصرف شیشه داشتم ولی الان کمش کردم میخوام ترک کنم کمکم کن....

روز قیامت خدا پشت میزش نشسته نامه عمل منو میبینه عینکشو درمیاره یکم چشاشو میمالونه میگه بیا بغلم توف به این سرنوشتی که تو داشتی😢😞😞

باشنیدن این جملش،دیگه بقیه حرفاشو نمیشنیدم تمام خاطرات چهر سال دوستی و شش ماه ازدواج مون شور و ذوقم برای چیدن این خونه تودلم همش میگفتم شوخی کرد شوخی میکنه ولی وقتی به چهرش نگاه میکردم صورت و چشماش حقیقت و روم فریاد میزدند

روز قیامت خدا پشت میزش نشسته نامه عمل منو میبینه عینکشو درمیاره یکم چشاشو میمالونه میگه بیا بغلم توف به این سرنوشتی که تو داشتی😢😞😞

دیگه راه برگشتی نداشتم باید میموندم میسوختمو میساختم بعد چند روز که شده بودم عین مرده متحرک تصمیمو به امیر گفتم ....گفتم امیر قبول میکنم کمکت کنم ولی باید قبول کنی که منم بیام تو شرکت کار کنم شده بیام التماس صاحب شرکتتو بکنمم میکنم ولی دیگه تنها نمیزارم جایی بری

روز قیامت خدا پشت میزش نشسته نامه عمل منو میبینه عینکشو درمیاره یکم چشاشو میمالونه میگه بیا بغلم توف به این سرنوشتی که تو داشتی😢😞😞

قبول کرد و قرارشد خودش با صاحب کارش حرف بزنه چند روز بعد موافقت کردن که من تو شرکت مشغول به کار بشم صبح زود بیدار میشدم صبحونه اماده میکردم میخوردیم میرفتیم نهار هم باید از خونه میبردیم ساعت هفت شب بر میگشتیم و من بای نهار برای فردا اماده میکردم

روز قیامت خدا پشت میزش نشسته نامه عمل منو میبینه عینکشو درمیاره یکم چشاشو میمالونه میگه بیا بغلم توف به این سرنوشتی که تو داشتی😢😞😞

روز ها به سختی از پی هم میگذشت که اعلام کردن منو شوهرم باید شب کار وایسیم وگرنه اخراج هر چقدر رفتیم و التماس کردیم قبول نکردند مجبور شدیم شب کار مار کنیم که برای من شده بود شبانه روزی ۷شب تا ۷صب شرکت بودیم میومدیم خونه تا قبحونه درست کنم بخوریم و نهار حاضر کنم و یه دستی به سر رو روی خونه بکشم میشد ساعت هفت ینی در کل روزی سه چهر ساعت بیشتر نمیتونستم بخوابم شده بودم یه پوست و استخون 

روز قیامت خدا پشت میزش نشسته نامه عمل منو میبینه عینکشو درمیاره یکم چشاشو میمالونه میگه بیا بغلم توف به این سرنوشتی که تو داشتی😢😞😞

تو یکی از این شب ها پشت دسگاه نشسته بودیم مه دیدم امیر به یکی از خانم ها نگاه کرد و زیر لب پفت جیگرتو وقتی شنیدم کپ کردم امیر به یه دختر لک و پیسی وااااای ....همینجور فقط نگاش کردم وقتی دید بهش خیره شدم سرشو تکون داد ینی چته بغض کردمو رومو ازش گرفتم این کارم همانا و 

روز قیامت خدا پشت میزش نشسته نامه عمل منو میبینه عینکشو درمیاره یکم چشاشو میمالونه میگه بیا بغلم توف به این سرنوشتی که تو داشتی😢😞😞

کشیده خوردن ازش،همانا واقعا شوکه شده بودم انتظار نداشتم جلو همکارا دست روم بلند کنه دستمو گذاشتم رو صورتم با بهت بهش نگاه کردم که یهو هجوم اورد از موهام گرفت کشون کشون منو برد انداخت تو رخت کن خانوها در هم از پشت قفل کر

روز قیامت خدا پشت میزش نشسته نامه عمل منو میبینه عینکشو درمیاره یکم چشاشو میمالونه میگه بیا بغلم توف به این سرنوشتی که تو داشتی😢😞😞

انقد کتکم زد که به نفس نفس افتاده بود سر کارگر و کارگرا همشون پشت در بودند که  اخر سر بخاطرداد و بیداد سر کارگر درو بازکرد به من گفت سریع میپوشی میریم خونه رفت و درم بست منم برا اینکه چشم به چشم همکارا زیاد نیوفته سریع پوشیدم از شرکت اومدیم بیرون

روز قیامت خدا پشت میزش نشسته نامه عمل منو میبینه عینکشو درمیاره یکم چشاشو میمالونه میگه بیا بغلم توف به این سرنوشتی که تو داشتی😢😞😞

بماند که بعد اون چقد التماس صاحب شرکتو کردم تا اخراجمون نکنه یه چند ماه دیگه تو اون سرکت کار کردیم کم کم وسیله خونه اضافه کردیم ولی زندگیم اصلا خوب نبود هرروز کتکم میزد جوری که بیهوش میشدم اب یخ رو سرم خالی میکرد دوباره سروع میکرد انقد با مشت و لقد میزدتم که اخر دولا میشدم پاشو ماچ میکردم که دیگه نزندتم ولی نامرد با تمام بی رحمی با لگد میزد تو دهنم و پرتم میکرد اونور

روز قیامت خدا پشت میزش نشسته نامه عمل منو میبینه عینکشو درمیاره یکم چشاشو میمالونه میگه بیا بغلم توف به این سرنوشتی که تو داشتی😢😞😞
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز