نگو منکه ی پام رو مخ شوهرم بود ی پام تو دارو خونه
شبا استرس
دیونه میشدماا
ما روانقد مشاورای احمق مدرسه ترسونده بودن که من تومجردیام همش توهم بارداری داشتم بدون اینکه هیچ غلطی بکنم
میرفتم حموم میترسیدم نکنه از کف حموم اسپرم ها پرواز کنن بیان تورحم من
وای من هر وخ پری عقب میوفتاد ب شوهرم میگفتم حاملم اون بیچارم هی میگفت بخدا نیستی منم گریه میکردم وای چقد استرس داشتم اووف
مثل من تازه من گفتم تادرسم تموم نشه عروسی نمیکنم شوهرم از خداش بود حامله شم من زودبریم سر خونه زندگیمون🤦♀️🤦♀️🤦♀️
من امروز تو این شرایطم .داغوونم😥😥
یه ماهه عروسی کردیم چندتا تاپیک در رابطه با زهره ترک شدن بخاطر اینک فکر میکردم حامله شدم در دوران عقد دارم:/
آخ دقیقا
مشاور ما گفته بود پریود نشدن نشونه حاملگیه حالا منه بدبخت دیر پریود شدم همش استرس داشتم آخر ی روز دل زدم ب دریا گفتم من حامله ام فک کنم
شوکه شد گفت چطوری؟ گفتم چ میدونم پریود نمیشم خب شما گفتین پریود نشی حامله ای
ی نفس راحتی کشید گفت نه اون واسه دختراییه با مردا رابطه دارن
حالا اون جریان دست خوردن پسره هم ک نوشتم همون موقعا بود تو دلم هی میگفتم لعنت ب این شانس من با مردا ارتباط داشتم آخه😂😂😂
الان خیلی خنده دار ب نظر میان ولی دو سال هرشب ب خدا التماس کردن واسه حامله نبودن سر ی دست خوردن اتفاقی کم حرفی نیست له شده بودم از استرس
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
50 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
