امروز از ظهر تا همين الان دارم اشك ميريزم اينكه شوهرم همش اميد داد و گفتو گفت منم خوشحال با شكم حامله ام بلند شدم رفتم كلي كارا و تحقيقات دانشگاهو كردم ظهر زد زير همه چي ميگه نميخوام بري تو خونه بشين بشور بساب چرا چون از نظر ايشون هرزها دانشگاه ميرن و اگه من مدركي بگيرم و پستي داشته باشم ميزنم زير زندگي
به قول خودش خوشي زير دلم زده ميخوام برم دانشگاه كه زندگيمو خراب كنم💔