هی میگفت من رتبه صد و فلان کنکور شدم و این حرفا رشته مهندسی نفت دانشگاه واسه کارشناسی ارشد فلان جا قبول شدم و این طوری
بعد خانمش زنگ زد میگفت خانمش همکلاسیش بوده و با هم ازدواج کردن نمیدونم فکر کنم میخواست کل زندگیشو واسه ما تعریف کنه
خلاصه خانمش زد هی قربون صدقش میرفت و بهش میگفت ممنون منم دوست دارم
تو دلم گفتم وای چه زوج صمیمی و خوبی
بعد تا اومد بهش گفت بعد دهم باید برم دیگه دعواشون شد بهش گفت ما که تصمیممون رو گرفته بودیم یعنی چی نظرت عوض ش و این حرفا بهش میگفت این شر را چیه تحویل من میدی بعدم با صدا بلند بهش گفت کاری نداری زنه هم از پشت تلفن داد زد نه و قطع کردن 😟
تو دلم گفتم شما که تا این جا اومدین چرا خرابش کردین دیگه این همه عزیزم جونم حداقل ادم راننده آژانس یکم رعایت میکنه
نمیدونم چرا مردم بی ملاحظه شدن
حالا شاید بگین من فضولم ولی نه به خدا جایی که غریبه هست جای حل کردن مسائل خصوصی خانوادگی نیس دروغ میگم؟؟؟؟