از حسادت 😔😔
میگفت عشق کشکه 
من نمیزارم الکی الکی ب دام تو بیوفته 😔😔
یکی از رفیقای خودمم باش هم دست شد 
تا تونستن زخمم زدن 
وقتی محمد گفته بود فلانی رو میخام 
مادرش الم شنگه دروست کرد خودشو زد ب بیماری 
خاهرش زنگ زد که تو باعث شدی مادرم اینجور بشه 😔
اما قبلش گفت بهم اگه محمد بخاد من نمیزارم مگه بخاب ببینی 😔😔
الانم خیلی بهش چسبیده .تو گوشش میخونه 
فقط بخاطر اینکه من نزدیکش نشم ..من واگذارشون کردم ب این شبا 😔هم خاهرش هم دوس خودم 
قلبن داغونه ..میگم شاید از یادش رفتم