خدا شاهده پدر بیچاره ام خیلییییی به پدر مادرش محبت کرده پول هم که تا دلتون بخواد به پدر مادرش داده که تو آسایش باشن پسرای دیگه همیشه میگن حمید داره از حمید بگیر...همش دروغ
یه مدت مریض بودن همششش خونه ما...بابام میگه خداروشکر مادر بهتر شدی سعی کن فعالیت داشته باشی مادرش برگشت به بابام گفت خفه شو فلان فلان😐😐😐😐...جالبه پسرای دیگشو بیشتر دوست داره...باورتون میشه همین پسرش که باشه عموم.. رفته بود خونشون یه توالت فرنگی کنار تختش گذاشته بود که همونجا کارشو کنه؟!!!!
ديگ دلیلشو خدا میدونه...بدبخت معذب شد بعد از چند روز اومد پیش ما... الان میگه زنگ بزن به سعید زنگ میزنه یک ساعت قربون صدقه اش میره...سال تا سال زنگ نمیزنن اینقدددررر بی عاطفه ان که هر چی بگم کم گفتم..فقط کافیه بیاد پیشش اینقد میبوستش که حد نداره...باورتون میشه ما زنگ میزنیم به عمه ام میگیم تو رو خدا یکبار زنگ بزنین به پدر مادرتون ..یا حتی مادر مادرم باز بچه هاش شعورشو دارن این کارارو انجام نمیدن فقط یکی از بچه هاش دیر به دیر میاد سر میزنه راحت برگشت به بچه های دیگه اش گفت فلان بچه ام به اندازه ده تای شما نمیشه از نظر عزیز بودن...توروخدا نگین خدا اجرشو میده ثوابشو میده...من صبرم لبریز شده چه برسه به مادرم...از کت و کول افتاده...هر چی هم به بقیه میگیم میگن ما نمیتونیم...بعد زووورم میگیره همونا هم عزیز ترن😤😤😤😤😤😤