🌹 خاطرات حاجت روایی و معجزه های زندگی 🌹

مادرم مریض بود دلش می خواست بره مشهد من نمی تونستم همراهش برم با تمام وجودم تلاش می کردم بفرستم و نمی شد یه شب از خواب بلند شد و با ایمان زیاد و از ته دل گریه کردم و با خدا حرف زدم صبحش شوهر خواهرم زنگ زد و گفت یه جا توی مشهد دارت نوبتش شده و می خواد بوه مامانم بره بچه ها من خیلی وقتها به زبون خودم ساده انگار دارم با مامانم حرف میزنم انگار دارم با یه معشوق حرف می زنم باهاش حرف میزنم و می دونم می شنوه و جواب میده این بیشترین چیزی هست که بهم آرامش میده

من...خیلی خوشبختم..دعا نکردم که زود ازداج کنم..دعا کردم با ادم خوبی ازدواج کنم که کردم

منم دعا کردم. همیشه دوست داشتم عاقبت بخیر بشم و همسر خوبی نصیبم بشه. از ۲۲ سالگی که قصد ازدواج داشتم تقریبا همیشه برای ازدواجم دعا کردم و از خدا خواستم همسر و فرزندان خوبی داشته باشم. ۲۶ سالگی ازدواج کردم و الان حدود ۶ سال میگذره و خدا رو شکر خوشبختم.

منم یادمه شب احیا یهو دلم گرفت از خدا خواستم یه آدم خوب سر راهم بزاره که خدا رو شکر دوماه بعدش عقدم بود ..برای شما هم این حس خوب رو آرزو میکنم

منم برای کار امیدی نداشتم با اینکه تو بهترین دانشگاه با بهترین معدل بودم

یادمه نصف شبا قبل نماز صبح پا میشدم چون خابم خیلی کم بود بعد دعا و نماز و استغفار و اینا

یادمه بعضی وقتام.میگفتم خدایا کار پیدا کنم

بعدش رها میکردم..ینی منظورمه واس کار دعا و نماز نمیخوندم برا خدا میخوندم حالا یه دعای چند ثانیه ای ام میکردم

بعد چند ماه خدا برام معجزه کرد و جایی ک همیشه دوستش داشتم مشغول بکار شدم واقعا معجزه بود البته بعد چند سال از اونجا درامدم و جای دیگه ای رفتم

کاش برا ازدواجمم معجزه میشد

اتفاااااقا من همه چیزم رو توی ناامیدی هام به دست آوردم

درست در لحظه ای که دیگه اصلا جاااااایی برای تلاش نبود و به این فکر کردم دیگه از دست من کاری بر نمیاد و فقط خداست که میتونه حلش کنه درست در لحظه ای که توی روح و ذهن و جانم واااقعا همه چیز رو رها کردم و از موضع خودم پایین اومدم و گفتم هرررر اتفاقی بیفته راااااضی ام و واااقعا راضی بودم به اون اتفاق هر چند تلللخ یا شیرین؛  اون مساله درست سر بزنگاه به بهترین و درست ترین شکلی که بااااید حل میشه

زندگی من به باریکی مو رسیده ولی پاره نشده چون مطمئنم خدا با منه و هررررر چی برام بخواد خیره

دومین بار بود انتقال انجام داده بودم ولی اینقد ناامید بودم که همش پله ها رو تند تند بالا پایین میکردم...با خدا هم قهر کردم همش میگفتم دیگه دوستت ندارم فقط دست از سرم بردار...به شوهرم میگفتم اصلا امید نداشته باش من میدونم خبری نیست..فقط میخواستم چهارده روز لعنتی بگذره و به همه ثابت بشه حامله نمیشم و دیگه برای همیشه قیدشو بزنم...ولی درکمال تعجب باردار شدم اونم دو قلو

یادمه حتی تا چند روز داروهامو نخوردم و امپولا هم نزدم

من چند سال از زندگیم رو نا امید بودم. سال های سردی بود. الان می تونم بگم که نا امیدی یکی از بدترین اتفاقاییه که می تونه سر آدم بیاد. چون دیگه برای زندگی هیچ تلاشی نمی کنی و زود جا می ززنی .وقتیم تلاش نکنی نتیجه نمی گیری. من با فکر الانم اعتقاد دارم هر چیزی با تلاش درست و کافی می شه. ما یکی دو در رو که معمولا می زنیم زود خسته می شیم می گیم نشد. آیا ممکنه هیچ کاری برای شما توی این دنیای خدا نباشه. من همین الان در یکی از شرایط سخت زندگیم اومدم توی نی نی سایت و امیدوارم. زندگی همش تیره نیست. پاشو تلاش کن و اگر کافی نبود باز هم تلاشت رو بیشتر کن. هزاران راه توی زندگی هست.

من دوست سیدم تو جمکران برام دعا کردم یه هفته بعد با همسرم آشنا شدم

موقعی که مضطر هستم و دستم به جایی بند نیس دعای توسل و ٢رکعت نماز امام زمان کمکم کرده

دعای توسل در موقع اضطراب همیشه جواب داده واسم...70 بار یا بیشتر ذکر یا الله یا محمد یا علی یا فاطمه یا حسن یا حسین یا صاحب الزمان ادرکنی و لاتهلکنی ختم 40 روزه سوره حشر...دعای یستشیر و زیارت عاشورا 40 روزه برای ازدواج برای بچه دار شدن ختم 40 روزه بسم الله الرحمن الرحیم بحق بسم الله الرحمن الرحیم...و توسل و نذر به حضرت عل

#شغل #مشهد

🌹🌿🍁🌹☘🌿🍁☘🌹🌿🍁🌹🌿                                               🌿

          💠بسم الله الرحمن الرحیم💠

🌸 از شهر مقدس مشهد🌸

76.

🔸بدون معرِّف

🔶 سلام؛ بنده محمد امین، ۲۶ ساله، لیسانس عمران، مجرد و از شهر مقدس مشهد هستم که همین امسال (۱۳۹۷) از طریق تل گرام با کانال خاطرات بین المللی دعای توسل و خود شما (بیگلری) آشنا شدم.

من به شما گفته بودم که با اینکه لیسانس عمران دارم بیکار هستم و شما مرا با اثرات فوق العاده دعای توسل آشنا کردید.

یک شب در حالی که واقعا ناامید بودم بعد از نماز مغرب و عشا، خواندن دعای توسل را شروع کردم و ۲ هفته که از خواندن این دعا گذشته بود، از یک شرکت ساختمانی در شهرستان زاهدان با من تماس گرفتند و گفتند که برای مصاحبه به اینجا بیایید و حتی خودم هم نمی دانم که این شرکت شماره مرا از کجا به دست آورده بود و هنوز هم در حالت شوک هستم که این شغل از کجا برای من پیدا شده است؟!

جالب اینکه هر یک از مهندسین اجرا وقتی که برای انجام مصاحبه و بستن قراداد در آنجا حاضر شده بودند معرِّف داشتند یعنی یک شخصیت شناخته شده آنها را به این شرکت معرفی کرده بود و زمانی که از من پرسیدند معرِّف شما کیست؟

گفتم: شما به من زنگ زدید، من هم آمدم و معرِّف هم ندارم!

جالب تر اینکه مدیر عامل این شرکت خودش معرِّف من شد و همین باعث شد که اکثر مهندسین به اشتباه فکر کنند که بین من و مدیر عامل نسبت فامیلی وجود دارد!

نتیجه این شد که به برکت دعای توسل در ابتدا به عنوان انباردار وارد آن شرکت شدم، بعد از مدتی یکی از مهندسین اجرای آنجا شدم و اکنون هم انباردار و هم یکی از مهندسین اجرای آن شرکت ساختمانی هستم.

            🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸  

@Biglari14

🔹کانال خاطرات بین المللی دعای توسل

@Khaterate14

چه سوال خوبی کردی. منو یاد لطف بزرگی که خدا درحقم کرد انداختی.

عزیزم منم دعا کردم ولی دعای خاصی نبود. فقط از ته ته دل به خدا میگفتم خدایا کسی رو سر راهم قرار بده که مرد خدا باشه. هر کس سرراهم قرار میگرفت بعدش قران رو بغل میکردم و با گریه از خدا میخواستم اگه صلاحه بشه اگه نیست نشه...باور کن شوهری که نصیب من شد نه تنها در فامیل و بین دوست و آشنا بلکه از نظر من در دنیا تکه ....اصلا هر حسنی که بگی داره . مرد خداست اما ریاکار و متظاهر و افراطی نیست. بعد هم بچه هام رو از خدا خواستم و دو تا گل نصیبم شد ...جالبه بگم که دکترا گفته بودن احتمال بارداریم در حد صفره و من کاملا طبیعی باردار شدم.

با خدا هر چیزی ممکنه. کافیه به معجزه اعتقاد داشته باشی.

خیلی وقتها وقتی آرزوی چیزی رو داشتم و برام اتفاق نیفتاد این سوال رو از خودم کردم ولی مدتی بعد خدا رو شکر کردم و حکمتش رو فهمیدم.

دانشجو که بودم کارمند هم بودم از طریق وام مسکن و وام از اداره و قرض میخواستم خونه بخرم. یه خونه پسندیده بودم ولی فروشنده از فروشش منصرف شد منم خیلی ناراحت شدم. یادمه مادرم گفت حتما قسمت نبوده....و من گفتم آخه چرا نباید قسمت باشه . این خونه که همه چیزش ایده آل بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اونوقت میدونی چی شد؟؟؟؟ یکسال بعد یه خونه خریدم و واحد بغلیم هم شوهر فعلیم ساکنش بود. و ما بعد از یکسال با هم ازدواج کردیم....................

عزیزم به مهربونی خدا هیچوقت شک نکن. هیچوقت. اگه وقتی کاملا تنهایی و دلشکسته پر بشی از عشق خدا به هر چی که میخوای میرسی. شک نکن.

والا بیست و چهار ماه منتظر بودیم با یه سقط

پارسال با خانمای سایت ختم نادعلی برداشتیم

شوهرم نذر شب تاسوعا کرد و یه سفره حضرت عباس داریم ماه رمضان هم خیلی نماز شب خوندم خیلی تاثیر داره اون سه شب احیا

ماه صفر بود و باشگاه میرفتم پیلاتس و بدنسازی

که پریودم عقب افتاد بی بی زدم منفی بود گفتم بیخیال این ماهم نشد

چهار روز بعدش خونه مادرم بی بی زدم و مثبت شد چون پنجشنبه بود موند شنبه صبحش رفتم ازمایش و فهمیدم بله گل پسرم میخواد بیاد الانم خوابیده فداش بشم

از ته دل این شبها برای همه منتظرا دعا کردم چون سختی زیاد کشیدم و حرف شنیدم امیدوارم خدا دل همه رو شاد و دامن همه منتظرارو سبز کنه

ان شاالله