بچه ها من دو ساله ازدواج کردم هررربار مهمان میخاد برای من بیاد مادرم از مرغش گرفته تا میوه و سبزی و حتی تنقلات برای مهمانای من میگیره میده بابام میاره. چندین بار با مهربونی بهش گفتم ک نکنه اینکارو بزاره ماهم بفهمیم معنی مهمونداری چیه. حتی چندبار جدی ب مادرم و پدرم گفتم ازشون خواهش کردم بزارن خودمون خرج کنیم. دیشب از ملایر خانواده شوهرم زنگ زدن ک چن روز دیگه میان خونمون. امروز صب من ب مادرم گفتم ک اخر هفته مهمان دارم و ازین حرفا. دیدم ظهر مرغ خریدع با گوشت و نخود و لوبیا و رب و .... اومده خونم. هیچی نگفتم چون تو خونم بود تشکر کردم ولی گفتم ک نباید اینکارو میکرد . بش گفتم مامان دیگه هیییییچی حق نداری بخری برام . الان میبینم زنگ زده میگه برات سیب زمینی و پیاز و خیار و گوجه و کاهو و ... گرفتم شب بیا ببر. گفتم نباید میگرفتی ینی حرف من انقد بی اهمیته برات؟ گفتم بزار خودمونم شوهرمم خرج کنه برا مهمونش اخه ینی چه هرکی میاد تو میری خرید میکنی نون مهمون منو میدی. بخدا کلافه شدم از یه ور نمیخوام ناراحتش کنم از یه ور اصن گوش نمیده ب حرفم براش مهم نیس