خلاصه دلو زدم به دریا و رفتم طرف قطعه ای که اموات خاک هستن دیدم کنار خاک امواتمون پتو انداختن عروسک چیدن گل گذاشتن
پارچه های ساتن صورتی خیلی قشنگ عجیب بود روی یه قبری پر از عروسک وای یه بچه ۵ساله عین فرشته ها بود عکسش😫
مادر بیچارش سر خاک نشسته بود زاری میکرد تک و تنها انگار اتاق خواب همه چیزش رو چیده بود😭😭😭😭
وای بعد مادره باهاش حرف میزد بازی میکرد
پدر تکیه زده بود به ماشینش زار زار گریه میکرد