2777
2789
عنوان

بچه ها لطفا بیاین

127 بازدید | 13 پست

سلام دوستای گلم ، لطفا کامل بخونید بعد کمکم کنید.

من دوساله ازدواج کردم و تقریبا ۶ ماهه جدا شدم قبلا بالاخونه مادرشوهر زندگی میکردم ، مادرشوهرم با اینکه خودش برای خواستگاری من اول اومد بعد شوهرمو اورد ولی خیلی اذیتم میکنه ، تو خونه زندگیم دخالت میکنه،همش نیش میزنه ،بالاخونشون که بودم صداهاش بالا میومد که چقدر پشتم حرف میزنه من ۲۵ سالمه تبدیل شدم به یک موجود عصبی ، اصلا اعصاب هیچ چیزو ندارم بعد یکسال با کمک داداشم و فروش طلاهایی که خانوادم کادو دادن خونه خریدم جدا شدم ولی بازم اذیتم میکنه ، اولا هیچوقت زنگ نمیزنه بهم در صورتی که به اون عروسش زنگ میزنه،دوم رو لباس پوشیدنم ، چیدمان خونم ، غذا درست کردنم ایراد میگیره حتی یبار با شوهرم شوخی میکردیم به شوهرم گفتم بیخود ، مادرش بهم گفت تو بیخود کردی به پسرم اینطور بگی تو شعور خانوادگی نداری و.... هیچی نگفتم ، اینم بگم با دروغ اومدن خواستگاری من گفت پسرم میتونه خونه بخره ، پسرم مغازه داره ولی کارگری بیش نبود ، حتی رفتیم تحقیق هم هیچکس لوش نداد

تحمل نداره نباشی...دلی که تو تـنـهــا خــداشـی❤

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بهم تیکه مینداخت که چرا باردار نشدی درصورتی که مشکل از پسرشه که حرکت اسپرمش کمه بازم حرفی نزدم ، دوشب پیش تو گروه خواهرشوهرم پیام داد گفت بیا خونه بابام گفتم باشه بعد شام میام چون چندجا کاردارم ، مادرش تو گروه بر علیه من نوشته هرکس میخواد بیاد اصرار نکنید هرکی بخواد بیاد خونه من باید منتمو بکشه مگه کسی منو خونش دعوت میکنه منظورش من بودم،رفتم شب خونشون گفتم فردا بیاید خونمون ، کلی بهانه اورد که نه من نمیامو....منم اصرار نکردم گفتم هرجور راحتی بعد پس نیا بگو کسی دعوتت نمیکنه شما هروقت من میگم بیا بهانه میاری بعدم میگی دعوت نمیکنم،خلاصه بعد کلی حرص دادن من به شوهرم گفته بود رفت دنبالش اوردش خونمون،تا اومد همه جارو گشت به بهانه دوغ درست کردن یخچالمو ، کشوهای فریزرمو نگاه کرد ، از خونم ایراد گرفت،گشت تو خونه از هود اشپزخونم که لک گرفته بود بالاش ایراد گرفت،تو همچیز دخالت کرد ، منم تا وقتی تو خونم بود حالم بد بود خیلی،جوری که وسط مهمونی رفتم زیر دوش آب سرد حمام از بس عصبی شده بودم از ظهرش دل دردا عجیب و ترشح گرفته بودم جوری که فکر میکردم پریود شدم با اینکه زمانش الان نیست ، تمام بدنم درد میکرد و داغون بودم،وقتی خواستن شب برند شوهرم گفت بیا با هم بریم برسونیمش خواهرشوهرمم گفت اره بیا یه هوایی عوض کن ، تو پارکینگ رفتم در جلو ماشین باز کنم بشینم مادرشوهرم پررو پررو اومد جلوم در باز کرد نشست جلو،رسما لال شدم خواستم برگردم بالا،چون با بی احترامی به من اینکارو کرد ، نذاشت من بهش تعارف بزنم از دیشب وحشتناک ناراحتم دیگه لبریزم ، فقط میگم خدایا اگر خدایی تو همین ماه محرم به حق فرق شکافته امام حسین خودت نشونش بده،ازش با تمام وجودم متنفرم

تحمل نداره نباشی...دلی که تو تـنـهــا خــداشـی❤

بنظرتون چطور رفتار کنم باهاش،به شوهرم بگم ناراحت شدم چرا مادرت با کمال بی احترامی رفت جلو نشست؟ چکار کنم که شوهرمم ناراحت نشه؟ من تو اقدامم زندگیم داره با استرس میگذره با ناراحتی ، بین منو پسرش راحت جنگ میندازه ، با اینکه  ۵۷ سالشه ولی همش بهم حسودی میکنه جایی با شوهرم میریم جنگ راه میندازه چرا منو نبردید چرا نمیای دنبال من ، فقط هم از منو شوهرم انتظار داره ، یا میره جایی به من میگه وظیفته بیای برای پدرشوهرت غذا درست کنی امت به دختراش نمیگه

تحمل نداره نباشی...دلی که تو تـنـهــا خــداشـی❤

اولا که خودتو کنترل کن و به شوهرت چیزی نگو

چون هیییییییچ فایده ایی نداره و اوضاعت بدتر میشع

بعدشم تمرن کن به حرفاش اهمیت ندی

 مثلن منم اوایل مادرشوهرم وقتی تیکه مینداخت که دعوتم نمیکنی دعوتش میکردم و همینطور حرص میخوردم

الان وقتی میگه دعوت نمیکینید به یه ورم میگیرم تازه حتی میپیچونمش که ینی برام مهم نیست حرفات

یا مثلن وقتی میرم خونش میه چرا دیر اومدی دفعه بعد دیرتر میرم.دیگه اخلاقم دستش اومده که هرچی میگه بدتر میکنم.


در مورد بیرون رفتنم وقتی گله میکنه هیچی نگو هیچی

فقط دفعه بعد‌بازم با شوهرت برو بیرون و برای سوزش بیشتر مامانتم ببرم بعد براش تعریف کن خلاصه نشون بده که برای چزوندنش همش میری بیرون.

و یادت باشه به شوهرت چیزی نگی تا نقشه هاتو خراب نکنه.چون اگه بفهمه طرف مادرش میشه

اخلاق شوهرت خوبه

بد نیست ولی بعضی وقتا جلو خانوادش مخصوصا مادرش خیلی بهم دستور میده اینکارو کن اونکارو کن ، یبار اروم بهش گفتم وقتی تو بهم احترام بذاری کمکم کنی و با خوبی رفتار کنی یا مثلا چیزی خواستی به حالت دستوری نگی بگی مثلا عزیزم لطفا اون لیوان بیار باعث میشه اون افراد جرات نکنن بهم بی احترامی کنن، بعد تا ۲-۳ روز خوب میشه ولی باز دوباره بعد چندروز همونطور رفتار میکنه

تحمل نداره نباشی...دلی که تو تـنـهــا خــداشـی❤
اولا که خودتو کنترل کن و به شوهرت چیزی نگو چون هیییییییچ فایده ایی نداره و اوضاعت بدتر میشع بعدشم ...

من وقتی میرم خونشون بهش میگم مثلا شام میایم اونجا ، وقتی من میرم اصلا غذا درست نمیکنه دیگه گفتم حتما اونبار نتونست ولی چندبار تکرار کرد منم دیگه بعد شام میرم ، ولی میبینم که اون جاری بره سریع براش غذای مورد علاقش درست میکنه ،بخدا دکتر رفتنش ، مریضیش،اینور اونور رفتنش همش زنگ میزنه به شوهر من ولی اگر تولد داشته باشند یا جشن و شادی باشه یا عیدی بخواد بده کمکی کنه شوهر منو اصلا حساب نمیکنه با اینکه شوهر من وضعش از همشون پایینتره چون یه کارگره،یادمه بالاخونشون که بودیم چندماه بود عروسی کرده بودم پای شوهرم شکست تا چندوقت خونه نشین شد بقیه میومدن عیادتش ،ما هم پول نداشتیم یخچالم خالی بود شکر واسه شربت نداشتم ، خانواده شوهرم میدونستن اصلا کمکی نکردن ، خانواده خودمم نمیدونستن ولی وقتی اومدن عیادت یکیشون شکر اورد یکی شربت یکی مرغ یکی برنج،اما مادرشوهرم اصلا نه ، حتی عیدیامو که خانوادم میوردن از قصد میزد از خونه بیرون به شوهرم گفتم شوهرم رفت باهاش دعوا ولی فایده نداره

تحمل نداره نباشی...دلی که تو تـنـهــا خــداشـی❤
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز