بعد از اینکه بچم سقط شد مادرشوهرم به همسرم گفته بود ازین به بعد نباید نوه هامو زنت ببینه، دختر خودشم که هم زمان با من باردار شد بعد از این که فهمیدن من سقط کردم از من قایمش میکردن، به این بهونه که دخترم نمیدونه بچه شما سقط شده، اگه بفهمه خیلی ناراحت میشه ممکنه بچه خودشم سقط بشه، الآنم که دو هفتست نوش به دنیا اومده میگه دخترم هنوز نمیدونه بچه شما سقط شده، اگه زنتو ببینه شیرش خشک میشه، منم به خاطر این رفتاراشون دیگه نمیخوام باهاشون رفت و آمد کنم، شما جای من بودید چیکار میکردید،خانواده همسرم به شدت خرافاتین
نظر شوهرت دربرابر این بی ادبی و بی احترامیمادرشوهرت چیه؟؟ همسرت تنها میره خونه مادرش؟ خواهرشون از هم ...
من ۶ماهه سقط کردم، به همسرم میگم تو چرا هیچ عکس العملی نشون نمیدی؟ میگه آخه مادر و پدر من مگه چند وقت زنده اند، تا زنده ان باید احترامشونو داشته باشم، دلشون میشکنه اگه عکس العملی نشون بدم، اولش که خواهرزادش به دنیا اومد چون مادرش اجازه نداد من برم منم نذاشتم همسرم بره بیمارستان به خواهرش سر بزنه ولی الان میره خونه مادرش سر میزنه، هر دفعه هم میره میاد کلی پرش میکنن
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
من مشکل بچه دار نشدنم و سقط های مکررم خیلی جدی بود. ولی اصلا بهشون محل ندادم. برا خودم زندگیم رو می کردم. اتفاقا راحت بودم از دخالتشون. تقریبا بعد 10 سال خدا بهمون یه دخمل داد. الان خانواده شوهرم خیلی دوستش دارن. مخصوصا این که خانواده شوهرم همه پسر دارن و دخمل تک دختر خانوادست.