بچه ها کسی بیدارع توروخدادراهنمایی کنید من شیش ماهع بای اقا درارتباطم حالا ی چندهفتع بود بی حس بود یعنی مث قبل بم زنگ نمیزند مطمن بودم سرش جایی گرمه ولی میگف درگیرکارم تاامروز ک بهم گف باید ببینمت ی چیزیربگم گفتم تلفنی بگو بعد گف اون موقع هاک تومیگفتی سرت گرمه راست میگفتی من بابام دختردوستشو برام خواسته گفته باید باهاش ازدواج کنی دختره میومده خونمون اونم منوخواستع میگف بهش گفتم تورابطه ام یکی دیگ رومیخوام میگف بابابام دعواکردم وفلان حالا اول بهم گف بهم بگو تو باهام میمونی منومیخوای میخوام ازت خیالم راحت شه منم گفتم ارهدک بعدش گف اون قضیه دختره رو حالا نظرتون چیه بنظرتون چیکارکنم من دیگ بهش اعتماد ندارم