من مامانم کمک حالم بود خداییش
اما ...
سینه های باد کرده و زخم همش بوی شیر میدادم بچه به زور شیر میخورد
خیلی کم میخوابید شبا تا صبح بیدار بود البته بد خوابیش تا ماهها ادامه داشت
یادمه روزا کمی میخوابید که هر چی مامانم میگفت تو هم بخواب دلم برا مامانم میسوخت و منم نمیخوابیدم
من مشکل دیگه هم داشتم دکتر احمقم که خیلیم معروفه یادش رفته بود بخیه سرکلاژم رو باز کنه و کلی خون توی رحمم مونده بود فک کن میرفتم دستشویی ببخشید نمیتونستم ادرار کنم نمیدونستم مشکل از کجاست دلدردای شدید و وحشتناک
بچم سه ماهش بود که دکترم دیگه سونو انجام داد برام و فهمید چه کرده
و وقتی بازش کرد بدون بیهوشی که مرگ رو جلو چشام دیدم چون توی گوشم حسابی جوش خورده بود و بعدش یک عالمه خون لخته شده عین جگر ریخت
توبچی اون سه ماه همش لکه بینی داشتم مخصوصا اگر پیاده روی میکردم یا چیزی بلند میکردم کمی خونریزی داشتم که به شدت بد بو بود
روزای آخر دیگه نمیتونستم راه برم درد به کشاله های ران هم کشیده شده بود یادمه چای ریختم بیارم بخوریم از درد افتادم
که رفتم پیش دکترم برای سونو
خدا ازش نگذره
جدای از اون بیشتر بی خوابی برام عذاب بود اصلا نمبخوابید