سلام به روی ماه همتون😇🤗
سه شنبه ۸ مرداد ۹۸ حرکت کردیم به سمت نجف😍
نجف رو خیلییییی دوست دارم،حرم و خانه پدری رو که بیشتر😍آرامش و امنیتش غیرقابل وصفه😍
تو کل سفر تو دعاهام و قنوت نمازهام میگفتم
《ربنا هب لنا من رحمتک ذریتنا قره اعین》
《پروردگارما،ببخش برما از رحمتت فرزندانی که نور چشممان باشند》
آمین😇🙏🏻
هرحرم و زیارتگاهی که رفتم وقتی میرفتم پیش ضریح و بارگاه و دست میکشیدم برای تبرک بعدش دستمو به صورت و شکمم هم میکشیدم😊
برای همه نینی سایتی ها دعا کردم،گفتم خدایا ارزو مادرشدن به دل هیچکس نمونه...🤗
نماز زیارت میخوندم به یادتون بودم😇
بعد از ۲ روز نجف رفتیم کاظمین دوساعت موندیم برای زیارت و بعد رفتیم سامرا یه روز تو حرم موندیم و جاتون خالی سه وعده غذای حرم خوردیم😊
بعدهم رفتیم کربلا😍اونجا یه پرچم خریدم برای محرم و یه لباس به نیت نینی و تبرک کردم حرم امام حسین(ع)و آقا حضرت ابوالفضل(ع)😍
و بعد هم اومدیم طرف ایران و چهارشنبه ۱۶ مرداد ساعت حوالی ۱۱ شب بود رسیدیم قم پیش حضرت معصومه(س)🤗 و خونمون
سه شنبه شب ۲۲ مرداد بود که زیارت قبولی ها تموم شده بود و منم موعد پریودم بود،چندروز بود اعصاب اصلا نداشتم و یهو زیر دلم تیر میکشید که میگفتم نزدیک موعدمه و طبیعیه....
همسرم رفته بود خونه پدرشوهرم راجب خونه و اینا داشتن صحبت میکردم،ما ساکن طبقه بالای پدرشوهرمیم😊
من داشتم نماز میخوندم،نمازم تموم شد گفتم حالا بیبی چک بزنم ببینم چیه جریان،دوماه پیش میرفتم بیبی چک بزنم میدیدم پریود شدم....گفتم برم تکلیفم معلوم بشه....رفتم اولی رو زدم دیدم هاله انداخت...باورم نشد گفتم دارم اشتباه میبینم...دومی رو زدم اونم هاله انداخت...😍زنگ زدم به شوهرم و عکس بیبی چک هارو براش فرستادم، باورم نمیشد نمیدونستم چیکار باید بکنم☺
شبش تا ساعت ۳ اینا خوابم نبرد، کلی فکر تو سرم بود...فردا بعد ازظهرش یعنی چهارشنبه ۲۳ مرداد ساعت ۴ اینا رفتیم ازمایش دادم و تا جوابش میوند رفتیم حرم حضرت معصومه(ع)زیارت،حوالی ساعت ۱۸ بود جواب گرفتیم 😊زده بود بتا بیشتر از ۱۵۰۰😍
آقا امام علی(ع)بهترین هدیه عمرمون رو بهمون دادن🙏🏻💚💖بهشون گفتم آقاجونم مطمعنا شما هدیه که میدید بهترین و بی نقص ترین رو به محبینتون میدید خیالم رااااحته راحته،دلم قرصه به شما😍🤗
میدونم بهترینها رو برای فرزندان و محبینتون میخواید💚🙏🏻
یچیز دیگه یه ماه قبل رفته بودم دکتر تغذیه برای رژیم که لاغر کنم یه ۲۰ کیلویی اضافه دارم😁
برگشتنی رفتم مطب دکتر تغذیه گفتم بیزحمت رژیممو به رژیم بارداری تغییر بدید😂
بعدشم رفتیم خونه مادرشوهرم بهش خبر دادیم و گفتیم فعلا نمیخوایم کسی بدونه،شوهرم گفت به شماهم بخاطر این گفتیم که توی اسباب کشی مراقب اسم مستعار زلفا باشید😁حتی مادر و پدر خودشم فعلا نباید بدونن😊🙏🏻
خلاصه اومدیم خونه و آقامون به یُمن حضور نینی پیتزا درست کرد تنهایی😋
خلاصه من الان ۵ هفته و ۵ روزمه🙈😊
با ۲۰ کیلو اضافه وزن،کم کاری تیرویید کنترل شده و کلی دندون خراب😁😐😂
ویار اینا ندارم هنوز،فقط خستم همش و خواب الود😶درد ساق پاهم دارم☺😁
که مثل اینکه طبیعیه ان شاءالله...🙏🏻😇
در شُرُف اسباب کشی هم هستم😁
از خانواده ها فقط پدرشوهرو مادرشوهرم و خواهرشوهرم میدونن😊و از خانواده خودم فقط زنداداش بزرگم میدونه😊ان شاءالله بعدا بهشون میگیم😇🙏🏻
نوبت دکتر هم گرفتم فردا میرم ان شاءالله🤗
غیر از قرص تیرویید همون لووکسین که هرروز میخورم،یه روز درمیون مکمل یدوفولیک(اسید فولیک و ید)هم میخورم،و هفته پیش هم طبق روال قبلم یه ویتامینD3خوردم😊
عکسهاهم الان میزارم برای خاطره شدن....😇
این ایام رو از صمیم قلبم برای همتون آرزومیکنم🙏🏻🤗💐
برای سلامتی نینیم و راحتی دوران بارداری و عاقبت بخیر شدنمون صلوات میفرستید😇🙏🏻💐