بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من تهرانم فقط شوهرم و خانواده خودم میدونن میترسم فعلا به فامیل شوهرم بگم زوده
وای من کلا دوست نداشتم تا وقتی مطمین نشدم از رشدش به کسی بگم. اما دیروز اینجا زلزله اومد . خیلی ترسیدم تنها بودم . از حموم اومده بودم لخت بودم وحشت کردم . شوهرم اومد بردم خونه مادرش. حالم خیلی بد بود. مادرشوهرم خواست دمنوش و دارو بده بهم . مجبور شدم گفتم بهش. گفتم به کسی نگه
گر نگهدار من آن است که من میدانم ، شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد...
ای جان آخی حالا نگران نباش ایشالا تا آخرش به خوبی خوشی میگذره مادر شوهرت حسابی خوشحال ...
چیزی که به روش نیاورد خوشحالی. فقط خیلی نگرانم شد و مواظبت کرد ازم . حالا من یه نامادری دارم . خیلی خوب و مهربونه . دکتر و ازمایشای قبل بارداری رو با اون رفتم . الان نمیدونم کی بهش بگم باردارم . چون همشم میپرسه . اخه اخلاقش یجوریه دست خودش نیست به همه میگه منم نمیخوام همه بدونن . وگرنه میگفتم به خودش. موندم چیکار کنم
گر نگهدار من آن است که من میدانم ، شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد...