سلام دوستاي مهربونم امشب خيلي دلم گرفته بود اومدم كمي درددل كنم باهاتون
بار سوم انتقال ميدم ازدواج دومم هست سال پيش هم ك فهميدم باردارم طبيعي از همون روز اول لكه بيني داشتم و دل خوني شروع شد بماند چه غصه ها خوردم تا سقط شد و چه در ايي كشيدم
هميشه سعي كردم توي زندگيم بارم روي دوش خودم باشه
الانم ك سه هفتس تهرانم شوهرمم حتي نيست از صبح تا شبم تنهام خًواهرم پيشم
مامانم هيچوقت توي مشكلات زندگيم كنارم نبوده تنها همه چيزرو گذروندم
براي طلاقم تنها بودم براي ازدواج دومم. دست تنها بودم و براي سقطم هم همينطور
شش سال دارم درمان ميكنم يكبار با من جايي نيومد فقط ميگه برات دعا ميكنم
خلاصه خيلي دلم گرفتس😢😔