عزیز دلممممم منم مامانم یه هفته قبل زایمانم اومد یکم خرت و پرت اورد اونموقع با مادرشوهرم اینا تو یه ساختمون بودیم،مادرشوهر به مامانم گف که یه شب تو بیمارستان میمونی دیگه، مامانم گف واااااا ....خانم!من نمیتونم بمونم زحمتش باشما! یعنی حاضر نشد یه شب واسه زایمان من بمونه پیشم دلم واقعا شکست بعد زایمانم هر وقت مثلا واسه کمک میومد خونمون، یجوری رفتار میکرد انگار عجله داره کارو زندگیشو گذاشته اومده،حس عذاب وجدان میداد بهم....خیلی از اوقات حالم از مامانم بهم میخوره...نه فقط واسه اون، واسه خیلی از دخالتایی که توزندگیم کرده و مسیر زندگیمو بشدت تغییر داده واسه تصمیمای اجباری تلخی که واسم گرفته واسه بی عاطفه بودنش واسه بی شخصیت بودنش واسه فرق گذاشتناش درسته خدا جای حق نشسته و مادرم داره تاوان رفتاراش بامنو میده ولی بازم من میگم کاش اینجوری تاوان نمیداد😭