تو تاپیک قبلیم گفتم بعد از 6 سال زندگی تصمیم گرفتیم خونمونو بیاریم محل کار شوهرم.
تو اتوبوس بودم که تاپیک گذاشتم میخوام برگردم با حرفای اطرافیان چه کنم که رسیدم خونه..
تا حدود 15 روزی که شوهرم اومد که خونمونو ببریم کسی حرفی بهم نزد منم تعجب میکردم حتی نپرسیدن خونه گرفتین یا نه؟
نگو اتیش زیر خاکسترن😂
بعدش..
خب
خب کامل مینوشتی دیگه
بعد
بعدش شوهرم اومد خونه رفت خونه مادرش و اومد گفت خواهرم زنگ زده میگه بیا اونجا کارت دارم.. منم کلی سفارش کردم اینا هر چی گفتن حواست باشه
ناگهان ....
در ادامه ....
بروبابا🙃
خب
بعدش رفت دو ساعتی اونجا بود منم گفتم نهایتش تلاش کنن نزارن ما بریم یه حرفی بزنن پشیمونش کنن.. وقتی چیزی شنیدم باورم نشد
دارم مینویسم تند تند ببخشی
ای داد بیداد اگه این مادرشوهر گذاشت یه اب خوش از گلوی عروس بره پایین
خوشبحال اونایی که عروس و مادرشوهر خوبی دارن
عزیزم سریال نیست ک جای حساس قطع میکنیا
بزار دیگه اه وقتی میای نی نی سایت باید با یه بشکه گل گاوزبون بیای واسه اعصابت😕😕
با اون تایپ کندت
بعدش اومد خونه گفت بیا بشین کارت دارم گفتم فقط بگو پشیمونت نکردن.. داد زد چی میگی بشین
زهره ترک شدم چی شده نگو یه قضیه مال پنج سال پیش اومدن گفتن اینم قضیش... 👇
حدود پنج سال پیش یکی از همسایه هامون که پسره تو تلگ رام به من پیام داد شماره منو از گوشی خواهرزاده شوهرم دراورده بود و بنده خدا نمیدونست که منم.. بعدش یه سری چرت و پرت نوشت منم جواب ندادم و سریع اسم و عکس شوهرمو گذاشتم پروفایل دیدم دونست منم سریع بلاکم کرد و مامانشو فرستاد خونمون
