سلام دوستان بعضیاتون منو میشناسید
بعد خیانتی که همسر سابقم بهم کرد شوک شدیدی بهم وارد شد و از درون نابود شدم یه جورایب
از این رو به اون رو شدم. یه خلاء بزرگ درونم دارم که خودمم نمیدونم چیه
تقریبا دوسال طول کشید که هضم کنم قضیه رو
این دو سال بدون این که اون آقا بدونه من از کثافت کاری هاش خبر دارم زیر یه سقف باهاش گذشت
البته تو اتاق جدا. که هر بارم میگفت چرا یه هو عوض شدی میگفتم خودت میدونی
و اونم سکوت میکرد
شاید الان براتون سوال باشه چرا بهش نمیگفتم
خب متاسفانه اون چیزی که نباید میشد شد و از چشمم افتاده بود و از همون لحظه ی اول تصمیمم طلاق بود و تا الان یک در صد هم از تصمیمم پشیمون نیستم
نمیدونم شاید یه جورایی میخواستم دوره ی سوگ م رو تو خونه ی خودم باشم و غم و غصه ها مو نبرم خونه ی پدرم
حالا این که چطور شد اومدم خونه ی پدرم داستانش مفصله