سلام بچه ها من الان یکساله عقدم...
هنوز عروسی نکردم تو این یکسال مادرشوهرم خیلی با حرفاش منوسوزوند و تهمت زد...بماندک گذشت کردم و احترام سنشو گرفتم.من عروس آخریم وخیلی سنش بالاس اما واقعا همیشه منو تحقیر کرده و بی حرمتی کرده.
یبار همسرم گوشیشو حواب نمیداد ساعت ۱۰ظهرو من مجبور شدم بزنگم ب خونشون ک مادرش جواب داد گفتم حسین خونس؟گف هس ولی خوابه گفتم میشه بیدارش کنید گف نخیر و قط کرد منم خیلی ناراحت شدم.
بعد از ی هفته همسرم گف بریم بیرون شام بخوریم مادرایناشم بودن من خیلی دلخور بودم و رفتم اما خیلی سنگین برخورد کردم و لحظه خدافظی روبوسی نکردم و فقط خدافظی بدون دست دادن حتی و برگشتم.الان اون بامن قهر کرده ک چرا من انقد سرد برخورد کردم وهمسرمم میگه از دلش دربیار ..امروز عروسی خواهرم بود شوهرم گف مادرش نمیاد گفتم چرا گف ازت ناراحته رفتم از دلش دربیارم خودشو زده بود بخواب رفتم نازش کردم براش شربت درست کردم گفتم بیاین بریم عروسی خواهرم گف نمیام و بامن حرف نزن...الان بنظرتون من چیکار کنم؟