سلام من تک فرزندم سه ساله ازدواج کردم بامامانم تویه شهر زندگی میکنیم
نیم ساعتی ازشون فاصله دارم
من یه حس بدی دارم
مثلا همسرم برام تنقلات با میوه بخره یا مسافرت خوب بریم
یا کلا میوه اینا میگیره وقتی میخورم همه فکرم پیش مامانو بابامه که ینی اونا
میوه دارن غذا چی خوردن بعد بفهمم میوه نداشتن یا هرچی من اونروز میوه اینا خوردخ باشم همش پیش خودم ناراحتم
حس بدی میگیرم
ولی خب نمیشه که هرروز کلی چیز براشون ببرم هم وقت نیس همم به غرور مامانم ورمیخوره اگه دست پر چیزی بخرم ببرم
الان میخوایم بریم مسافرت اخرهفته همسرم میگه بمناسبت سالگرد اردواجمون بریم بعد من همش فکرم پیش مامانمه اخه بابام میره سرکار صب تا شب تو خونه تنهاس
نمیتونمم بگم بیاین چون همسرم ماه هاس میگه واس سالگرد ازدواجمون دوتایی خوشبگذرونیم.. ولی فکرم درگیر مامانو بابامه شرایط مسافرت رفتنم ندارن
خیلی داغونم ولی بروم نمیارم
کسی هس مث من باشه؟