خواب دیدم تو حرمم شوهرمم هس
دیدم ی اقایی داره از مناره ها میره بالا یکی بهم گفت پشت سرش برو بالا منم رفتم دیدم اون بالا یوی بهم ی شکلات داد گف بخور شفا میگیری باردار میشی منم خوردم نصفشم دادم ب شوهرم
چن روز بعد مهمون اومد خونمون از همون شکلاتا اوردن واسمون من از خوابم یادم نبود اصن خلاصه مهمونا رفتن منم ی شکلات برداشتم خیلی اتفاقی نصفشو دادم ب شوهرم یدفعه از خوابم یادم اومد شکلاته عییین تو خوابم بود
شکه شده بودم بعد اونم باردار شدم