واقعا هم نشناخته بودیم. آخه این همه تظاهر و دروغ رو چطور میشه شناخت؟
بعد خیانتش بهش گفتم من می تونستم باکسی ازدواج کنم که واقعا مثل خودم فکر کنه. واقعا مذهبی باشه. نقش بازی نکنه. که نه خودشو اذیت کنه نه منو. گفتم این طلب من از تو. گفت درستش می کنم. خیلی تلاش کرده تا حالا اما خمیر مایه ی سی ساله به سختی عوض میشه.
بهش گفتم من دختر مادی نبودم اگه بودم با اون درآمد که دروغ گفتید زنت نمیشدم. وقتی فهمیدم جدا میشدم چون هنوز عقد نکرده بودیم.
اما من برام این چیزا مهم نبود.