2777
2789
عنوان

مادرشوهر بلای جون مظلوم نما

| مشاهده متن کامل بحث + 2238 بازدید | 47 پست
خداروشکــــــر ایشااالله همیشههه باهات خوب باشه و کنار شوهرت بهترین روزا داشته باشین 😘😘😘😘

ممنون از دعای قشنگت ،همچنین شما دوستم😍

🤲 اللّهُمَّ عَجِّل‌ْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج 🤲
اره واقعا من هر پنج شنبه براش فاتحه و بعضی وقتا خیرات میکنم ...واقعاااااا همیشه ته دلم میسوزم براش چ ...

منم مادرشوهرم به رحمت خدارفته،ولی این کارایی که شمامیکنی رو انجام نمیدم براش،بنده خدا کاری به زندگیم نداشت،یعنی هییییچ کاری نداشت،و خوب وبدزندگیمون براش فرقی نداشت،بهمون محبت نداشت،هیچی وهیچی،

براهمونه که منم بعدفوتش حالت خنثی دارم  

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بگذریم ک اونجا سر غذا خوردن و دور زدن توی بازار چ بلایی سرمون اورد هی میگفت شما نرید بیرون وایسید مامان و فامیلای منم بیان باهم بریم ..مام از گشنگی داشتیم میمردیم اینم میگف صبرکنید اذان بدن مامانم نماز جماعت بخونه بعد بیاد بریم ناهار .. منم گفتم ما گشنمونه میریم ناهار میخای تو وایسا با مامانت اینا برو ناهار بخور .. و ایشون مجبوری ک گف ن من با شما میام و رفتیم ناهار و این خانوم فقط غذای خودشو و منو حساب کرد و مامانم اینام سهم خودشونو دادن .(انتظار نداشتم ک مال همه رو حساب کنه یوقت سوتفاهم نشه) بعد ناهار جنگی رفت پیش مامانش و فامیلاش . منم با مامانم اینا کل بازارو دور زدیم . بعدش رفتیم یه مغازه لباسفروشی یه لباس دیدم خیلی خوشم اومد کلا 85 تومن پولش بود اومدم بخرم ک مادرشوهرمثل عزرائیل اومد پیدامون کرد و جلو اون همه ادم و مامانم اینا گفت نخر گرونه از اینا توی شهرمون ریختن زمین میفروشن ارزونه و اینی ک انتخاب کردی آشغاله و اینا

منم مادرشوهرم به رحمت خدارفته،ولی این کارایی که شمامیکنی رو انجام نمیدم براش،بنده خدا کاری به زندگیم ...

میدونــی بخاطر شوهرت این کار کن ...واقعااا شوهرای منو تو وقتی مادر نداره خیلی سخته براشون واقعاااا سخته خودمون بزاریم جاشون ...شوهر من بیشتر شبا توی بغلم بخاطر مادرش گریه میکنه منم باهاش بیشتر گریه میکنم ...باور کن گناه دارن دستشون کوتاه حالا محبتشو فاکتور بگیر همین ک کاری ب زندگیتون نداشت برعکس خیلی مادر شوهرای دیگه همین الان پنج شنبه یه فاتحه براش بفرست هررروقتم دوست داشتی در حد توانت بود خیرات کن .یا اصلا یه چیزیم میدی یه بچه کوچیک توی دلت بگو خیرات واسه اون یا رفتگانه خودت 

شـوهـرم تنهــا آرامـش زنـدگیـمه💏.                 لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم

وقتی اونطور پیش مامانم اینا و صاحب مغازه جیغ جیغ کرد ک نخر و اینا دلم خیلی شکست و ناراحت شدم . جا داره بگم خودش از اون مغازه چنتا روسری ورداشت و پرو پرو سر میکرد میگفت قشنگه اینو بخرم اونو بخرم منم فقط میگفتم بخر. قشنگه مبارکت باشه .. حالا حرف من اینه اگ اونجا انقد گرون بود و جنساش آشغال چرا خودش چنتا روسری گرون خرید؟؟؟

میدونــی بخاطر شوهرت این کار کن ...واقعااا شوهرای منو تو وقتی مادر نداره خیلی سخته براشون واقعاااا س ...

راستش روبخوای گریه همسرموفقط زمان فوت مادرش دیدم وبس،همسرم مثل همسرشمانیست،درسته که مادرشوسالهاپیش ازدست داده ولی موضوع براش حل شدس،درکل منم مثل شما دوست داشتم انقدرازمادرشوهرم خاطره خوب میداشتم که مدام یادش کنم و دلم برای نبودنش بسوزه،ولی ایشون خیلی چیزارو ازمون دریغ کرد،حتی محبت رو،باورمیکنی دوست ندارم ازش صحبت کنم چون اگه بخوام ازمادرشوهرم حرف بزنم حرفی برای گفتن ندارم،انگارهیچ وقت تواین دنیانبوده

همونو بگو والا منه خر فکر کردم آدمه. اخه تاحالا باهاش مسافرت نرفته بودم ..فقط بیرون رفتنم باهاش تا ح ...

برات عبرت شد،حالادیگه برای جاهای دیگه خواستی بری،حواست باشه ایندفعه رو یادت نره

راستش روبخوای گریه همسرموفقط زمان فوت مادرش دیدم وبس،همسرم مثل همسرشمانیست،درسته که مادرشوسالهاپیش ا ...

شاید حق با تـو دوستم ...برات بهترین ها ارزو میکنم کناره همسرت 😘

شـوهـرم تنهــا آرامـش زنـدگیـمه💏.                 لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم

بگذریم ک اونجا چقد مادر وخواهرم اینا خرید کردن و هرچی هم ب خودشون میگرفتن برا منم میخاستن بگیرن ک من قبول نکردم و هیچی نخریدم از اونجا با گریه برگشتم طرف امامزاده تا تونستم گریه کردم و به بخت بدم لعنت فرستادم ک چرا این قدرنشناس و نمک نشناس رو با خودم آوردم ک اینطوری بیاد کوچیکم کنه جلو همه و ضدحال بزنه بهم ... جالبش اینه وقتی توی امامزاده بودیم اومد پیشمون و دید من گریه میکنم و حرف نمیزنم از مامانم پرسید ک چیشده و مامانم رک بهش گفت از حرف تو ناراحت شده . اونجام خانوم یه دروغ زد به زبون مامانم ک توام گفتی نخر چرا از تو ناراحت نشد فقط حرف من زهر شد و از من ناراحته... بچه ها مادرشوهر من خیلی دروغ میگه جلو روت دروغ جور میکنه میگه تو گفتی ..  مامان منم دیگه ضایعش نکرد ک بگه من اصلا همچین حرفی نزدم و فلا فقط گفت من مادرشم تو خودتو با من یکی نکن

برات عبرت شد،حالادیگه برای جاهای دیگه خواستی بری،حواست باشه ایندفعه رو یادت نره

اره دیگ بار اول و اخرم شد .. دیگه تا سر کوچه هم باهاش نمیرم تا بفهمه چ خبره و همه مثل خودش ب قول ترکا اوزوقیرمیزی نیستن .. یعنی پرو و بی حیا نیستن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز