شب به اون چشمات خواب نرسه به تو میخوام مهتاب نرسه بریم اونجا اونجا که دیگه به تو دست آفتاب نرسه عاشقت بودن عشق منه اینو قلبم فریاد میزنه گریه ی مستی داره صدام این صدای عاشق شدنه
بیهوده نگردید به تکرار در این شهر؛ او طرز نگاهش بخدا شعبه ندارد 😍😍❤
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
شب به اون چشمات خواب نرسه به تو میخوام مهتاب نرسه بریم اونجا اونجا که دیگه به تو دست آفتاب نرسه ...
قصه عشقت باز تو صدامه
یه شب مستی باز سر رامه
یه نفس بیشتر...
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
قصه عشقت باز تو صدامه یه شب مستی باز سر رامه یه نفس بیشتر...
فاصلمون نیست چه تب و تابی باز تو شبامه تو که مهتابی تو شب من تو که آوازی رو لب من اومدی موندی شکل دعا توی هر یارب یارب من شب به اون چشمات خواب نرسه به تو میخوام مهتاب نرسه بریم اونجا اونجا که دیگه به تو دست آفتاب نرسه
بیهوده نگردید به تکرار در این شهر؛ او طرز نگاهش بخدا شعبه ندارد 😍😍❤