2777
2789
عنوان

آدمو سگ بگیره ولی جو نگیره....

| مشاهده متن کامل بحث + 775 بازدید | 56 پست
من شبی که اومده بودن خواستگاری موقع  رفتن مادر شوهرم اومد روبوسی کنه دومین بوسو که کرد فک کردم ...

😮😓😨

نگران فردایت نباش خدایه دیروز وامروزت،خدایه فرداهم هست😊ما اولین بار است بندگی میکنیم او قرن هاست خدایی میکند،بهش اعتماد کن🙏🙏💕خدایه خوبم من بهت ایمان دارم من مطمعنم زندگیمو درست میکنی بهت ایمان دارم 💜انشالله

منم یه روز رفتم ختم مادرشوهر همکارم. خیلی استرس داشتم. آخه همه سن بالا و اینا بودن منم زیاد تعارف بلد نیستم. بعد رفتم برا تسلیت و اینا. هی جلو خواهر شوهرای همکارم بهش میگفتم مادرشوهرت کو. مادرشوهرررت کوووو. انقدر پرسیدم که آخرش اومد جلو به بهونه روبوسی گفت مادرشوهرم که مرد😐😐وای خدا حالا مث چی خندم گرفته بود رفتم با خواهر شوهراش داحافظی کنم و تسلیت بگم هی نیشم باز میشد و زرتی میخندیدم. انقدر از زیر چادر از خودم نیشگون گرفتم که نخندم. یعنی تررر زدم تو مجلس ختم😓😓

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

چند ماه قبل که پریود هم بودم رفتیم خونه مادر شوهر. مادرشوهرم خیلی دوس داره عروساش به همه مراسمای فامیلشون و حتی همسایه هاشون اعم از عیادت مریض، ختم و .... باهم برن. حتی پسرهاشو هم تشویق میکنن دسته جمعی برن. اون روز گفت که امروز مسجد مراسم سوم همسایشونه و میخوام برم مسجد....

حالا من هم توی اون وضعیت (پریودی) چنان جوگیر شده بودم که حتما من هم میام. مادرشوهرمم چنان چشاش برق میزد که یهویی شوهرم گفت نههههههههههههه.! مادرشوهرم😬 این شکلی شد و من هم که یادم رفته بود پریودم 😎 هییییی اصرار که نه منم میرم. چه کیفی میکردم بین مادر و پسر شکراب شده. مادرشوهرم هی میگفت وُوووویی حالا زنت بیاد چی میشه؟ شوهرمم فقط میگه نههههههه لازم نکرده. بعد که خیلی خوش به حالم شده بود توی دلم میگفتم. ببین چه پسر بدعنقی تربیت کردی که من ده ساله دارم تحملش میکنم😷😁😁😁😁😁😁 تا اینکه همسرم دید وضعیت قرمزه و من کوتاه نمیام و داره از چشم مادرش میافته... توی گوشی خودش نوشت که مگه یادت نیست نمیتونی بری مسجد؟؟ بهم گفت بخون اینو..... من که چشام چهارتا شده بود مادرشوهرم ول کن نبود که چه میامکی اومده دارین میخندین؟😡 بعد دیگه به خودم اومدم به مادرشوهرم گفتم من میشینم پیش بچه ها شما برین مسجد برگردین..... تا خونه فقط داشتم میخندیدم که چقدر جو منو گرفته بود... 


چی به ذهنت اومد خندیدی😃😃😃😃

قیافه همشونو دیدم ک دارن منو نگا میکنن و قیافه شوهرمو ک‌لباشو غنچه کرده بود

بماند که میشد کنارم بمانی؛نماندی😢بماند ک کار دلم را ب حسرت کشاندی😔

وای  یچی یادم اومد...شاگردام منو سورپرایز کردن تولدمو...من ایتقد جو زده و خوشحال با ۲۵ نفرشون روبوسی کردم تازه وسط روبوسی بهشون میگفتم خوبی؟؟؟😟😟😟😟😖😖😖😓😓😓

بماند که میشد کنارم بمانی؛نماندی😢بماند ک کار دلم را ب حسرت کشاندی😔

تو عروسی داداشم(تقریبا ۱۰ سال پیش) از این لباسا که جنسش شله و اندام توش پیداست و براق بود پوشیده بودم. اونموقع چاق بودم. بعد و عروسیش میرقصیدم هی خودمو میلرزوندم. پاهامو محکم میزدم زمین که بلرزم. نمیدونم چرا فک میکردم قشنگه. همه هیکلم مثل ژله تکون میخورد.اخمم کرده بودم موقع رقص. 😫😫😫😅

قیافه همشونو دیدم ک دارن منو نگا میکنن و قیافه شوهرمو ک‌لباشو غنچه کرده بود

وای لعنتی🤣🤣🤣🤣حتما اینطوری بوده😗😂😂😂😂

یه صلوات کوچلو برای تو دلیم بفرستین دیگه.ایشالاه ۱۰۰برابرش به خودتون برگرده😍👼💫💫�
بازم بگووووو روحم شاد شد    

یبار رفتم کافی نت  ب صاحب اونجا ک‌یه پسر بود مدارکمو دادم ک برای ارشد ثبت نامم کنه...منم کنارش نشسته بودم با افتخار و غروری وصف ناپذیر....پسره یهو گفت کد پستی....منم همنطور ک دنبال کد پستی میگشتم گفتم بله ک س پوندی 😟😟😟😟😟😟😖😖😖فقط خدا رحم کرد بهم ک خندمون نگرفت ..بشوهرم تعریف کردم فقط گفت خاک تو سرت

بماند که میشد کنارم بمانی؛نماندی😢بماند ک کار دلم را ب حسرت کشاندی😔
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز