من چند روز تاپیک زدم که شوهرم بدون مادرش هیچ جا ما رو گردش نمیبره ، اگر هم بریم بیرون جوابوگوشی مامانشو نمیده دفعه آخرم که جواب میده میگه متوجه نشدم زنگ زدی هبچی تو خیابون بودم کار داشتم اصلا نمیگه بهش ، استدلالش هم اینه که مادوم حساسه و ناراحت میشه ، ولی برادرشوهرام راحت میرن و تازه میان برا مادرشون هم تعریف میکنن ، حالا من بعد 12 سال زندگی هنوز هیچ اختیاری از خودم و زندگیم ندارم، این به کنار ،،، امسال گفتم مشهد تنهایی بریم ، میگه مادرم رو بتونیم ببریم چقدر ثواب داره ،،،، گفتم پس با خواهرت اینا با هم بریم ،،،، حالا دیروز خواهر شوهر رو تو کوچه دیدم اومد خدافظی که ما داربم میریم مشهد ، میگه از تی وی حرم رو نشون داده یهو گفتیم بریم ،،،، به شوهرم زنگ زدم که چرا اون راحت تا اراده کنه میره مگه اون مادرشوهر نداره ، مگه من با اون چه فرقی میکنم ، ، این شد از دیروز کلی با شوهرم دعوامون شد ،، اینم بگم شوهرم یه شهر دیگه کار میکنه عصری میاد چند روز مرخصی ،،، خیلی زبون داره خیلی ، یه جور حرف میزنه که من مقصرم ،، حالا درد من مسافرت و مادرش نیس ،، دیشب میگه میام با پدر و مادرت حرف میزنم میگم من 12 سال دخترتون رو بدبخت کردم دیگه نمیتونم
من اگه مادرشوهرم بفهمه رفتیم ،مثلا جاهی نزدیک شهر ،کل روز رو زنگ میزنه ،گریه میکنه،ای میگه حداقل پدر ...
مادر شوهر منم چند وقت پیش میگفت همه پسرا پدر مادرشونو میبرن زیارت و گردشوفلانو ...مثلا گله کنه در حالی که ما تاچند وقت پیش بخاطر اونا میرفتیم دهاتشون وبهانه شوهرم بی پولی بودمنم گفتم والا خوبه باز شما دهاتتون برده مارو که قبرستونم نبرده دیگه هیچی نگفت
بازم تحمل کن زمان میبره تغیر کنه یواش یواش روش کار کن
از ۱۰ باری ک میرید بیرون شاید یکیشو بدون مادرش باشید
کم کم درستش میشه
شایدشما دیر بفکر افتادین ک این عادتو کنار بذار اماکار نشدنی نیس
وقتی بمیرم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد...نه جایی بخاطرم تعطیل میشود...نه در اخبار حرفی زده میشود...نه خیابانی بسته میشود...و نه در تقویم خطی به اسمم نوشته میشود...تنها موهای مادرم کمی سپید تر میشود...پسرم تنهاتر...💙و پدرم کمی شکسته تر...اقواممان چندروز آسوده از کار...دوستانم بعد از خاکسباری موقع خوردن کباب آرام آرام خنده هایشان شروع میشود...راستی عشق قدیمم را بگو اوهم باخنده هایش در آغوش دیگری،مراازیاد میبرد...!من تنها فقط گورکنی را خسته میکنم...ومداحی که الکی از خوبی های نداشته ام میگوید🙃 و اشک تمساح میریزد...و من میمانم و گورستان سرد و تاریک و غم همیشگی ام که همراهم میماند...من میمانمو و خدا،💗بااحساس خجالتی که ای مهربان چرا همیشه مرا از تو و دینت ترسانده اند...🙁
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
من و همسرم فقط یه بار دونفری رفتیم مسافرت، خونه ی پدرشوهرمم شهرستانه اونجا هم تنها میریم، اما اگر بخوایم بریم شمال، مشهد یا هرجای دیگه حتما باید دو سه نفر دیگه که معمولا هم از خانواده ی خودم هستن مثل خواهرم یا مامان و بابام باهامون باشن میگه تنهایی خوش نمیگذره دسته جمعی خوبه با اینحال من گاهی بهش میگم نمیشه ما خودمون سه نفری بریم مسافرت همیشه باید برناممونو با بقیه جور کنیم؟!
خبر دارى كه شهرى روى لبخند تو شاعر شد؟چرا اينگونه، كافرگونه، بى رحمانه ميخندى...؟!🌹🥀