یه بار دبیرستانی که بودم با دوستم توی فرهنگسرا قرار داشتم، من توی حیاط منتظرش بودم، دیدم داره میاد، همینطوری سرش پایین بود و داشت تند تند میومد و حواسش هم به جلو نبود، از روبروش هم یه آقای چهارشونه و قد بلند داشت میومد. خلاصه این دو تا رفتن توی بغل هم و من فقط دیدم دوستم همونطوری راهشو کج کرد یه طرف دیگه. حتی سرشو بلند نکرد ببینه به کی خورده..