منو شوهرم ۴ ساله ازدواج کردیم تا حالا بدون هم حتی خونه مامان بابامونم نرفتیم تا اینکه چند وقت پیش مادربزرگش از رو صندلی افتاد و همه رفتن دیدنش یه شهر دیگس الا شوهرمو باباش اینم بگم باباش همیشه آویزون ماس موقع جایی رفتن همیشه بهونه میاره که ماشینم خرابه دیروزم زنگ زد که بیا بریم دیدن مادربزرگت شوهرمم گفت خبر میدم به من گفت منم گفتم میخواد بره خودش بره من نمیتونم با یه بچه چند ماهه تو این گرما سر ظهر راه بیفتم برم یه شهر دیگه کسی ام از من توقع نداره چون دفعه پیش که رفتیم بچم گرما زده شد اسهال شدید گرفت شوهرمم گفت خوب تو نیا برو خونه مامانت ما میریم شبم برمیگردیم و رفت حالا من ناراحتم صبم بهش گفتم دیگه باهات جایی نمیام همه جا با مامان بابات برو دیگه مجردی حال کن
وااااا,خوبه حالا تا شب میاد
خیلی حساسی
چیزی نشده که
زیاد پیله نکن بدتر میشه خیلی بدتر
درگیریا با خودت خوب خودت گفتی من نمیام میخوای خودت برو چرا حرفات دوتاعه معلومه حسودی😶😑😐البته ببخشیدا
خب درسته همیشه باهم بودین ولی بعضی وقتا پیش میاد دیگه عزیزم
سخت نگیر
مادربزرگشه حق نداره بره یه سر بهش بزنه!!
وااا 😐
خب شما نمیتونی بری اون باید بره
مگه میشه جایی بدون هم نرید اخه
خدایی گیر الکی دادی
وای، چقدر حساسیت به خرج میدین!
برمیگرده دیگه نمیره که بمونه، شمام که خودت گفتی نمیام، این بنده خدام پدر و‌مادرشو برده.
میخواستی نره عیادت مادربزرگش؟
وا.....مگه رفته تفریح....خوب پیش میاد
هعی
واا خودت گفتی برو ک اون بنده خدا ک ب شما گفت بریم... حساس نباش
اینکه 4 سال بدون هم جایی نرفتید از نظر من اتفاقا چیز خوبی نیست ..یکی از معایبش همینه که اگر فقط یکبار نخوای اینکارو کنی طلب کار میشه طرف حالا چه زن چه مرد ...بسیار بی منطق بوده حرفتون ..بسیاار
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
