2777
2789
عنوان

داستان بارداری من برای منتظرا...

445 بازدید | 56 پست

سلام دوستان. میخوام براتون داستان باردار شدنمو بگم.
اول اینکه من 30 و شوهرم 31 سالشه. 
اردیبهشت 97 با یکی از آشناهامون که خیلی با هم رفت و آمد داشتیم و تقریبا هم سن بودیم تصمیم گرفتیم بذاریم بچه دار بشیم. آزمایش قبل از بارداری رو دادم. هر دو منتظر بودیم که تیر ماه اون خانم باردار شد. البته با آمپول. سنش کمتر از من بود. منم خوشحال شدم از اینکه باردار شده. اما همون اوایل به دلیل اختلافاتی که پیش اومد دیگه با هم رفت و آمد نکردیم و اینکه همه فکر میکردن به خاطر حسادت من هست خیلی ناراحتم میکرد. خیلی کم میدیدمش. اما من همچنان منتظر بودم. شهریور رفتم دکتر و سونو انجام دادم. دکتر بهم کلومیفن داد و گفت مشکلی ندارم.

خدا جونم سپردم به خودت. همیشه بهترین ها رو برام خواستی... خدایا مواظب نخودچی من باش... 😍😍😍

ماه اول از شب پنجم باید یه دونه قرص میخوردم تا روز نهم. و بعدش یک شب در میون اقدام می‌کردیم. اون ماه خیلی امیدوار بودم اما بعد از چند روز تاخیر باز پریود شدم و کلی گریه کردم. گیر دادم به شوهرم که تو حتما بچه نمیخوای که دکتر نمیری. شوهرمم وقتی حال منو دید رفت دکتر و آزمایش اسپرم داد که مشکلی نداشت. و من همچنان منتظر بودم و نگران.

خدا جونم سپردم به خودت. همیشه بهترین ها رو برام خواستی... خدایا مواظب نخودچی من باش... 😍😍😍

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

شب یلدا مهمونی دعوت بودیم و اون خانم هم بود که شکمش بزرگ شده بود و من چون چند روز از پریودم عقب افتاده بود زیاد غبطه نخوردم و امیدوار بودم که منم بالاخره مامان شدم. اما چند روز بعدش بازم من پریود شدم و بازم گریه و غصه. هر ماه همینطور میگذشت. تا اسفند که شوهرم اومد خونه و با خوشحالی گفت داره دایی میشه و من دیگه واقعا داغون شدم. عید 98 بدترین عید عمرم بود. مسافرت رفتیم با خواهر شوهرم و من خیلی بهم بد گذشت.

خدا جونم سپردم به خودت. همیشه بهترین ها رو برام خواستی... خدایا مواظب نخودچی من باش... 😍😍😍

البته همه باهام خیلی خوب بودن اما من بهونه گیر شده بودم. بعد از عید باز رفتم پیش متخصص و باز سونو و قرص کلومیفن شبی دو تا از شب پنجم تا نهم. بازم چند روز تاخیر و بعدم پریودی. داشتم میمردم. با شوهرم بحثم شد و اون به مادر شوهرم گفت و مادر شوهرم گفت میریم دکتر. چون هر بار تنها میرفتم دکتر فکر میکردن من مشکلی دارم و دروغ گفتم. منم داغونتر شدم از این برخورد و تا آخر عمرم نمیبخشمشون. خیلی بهم برخورد. همون روز رفتیم متخصص و باز هم همون حرفای همیشگی رو زد و من خوشحال بودم که ضایع شدن. هم شوهرم هم مادر شوهرم.

خدا جونم سپردم به خودت. همیشه بهترین ها رو برام خواستی... خدایا مواظب نخودچی من باش... 😍😍😍

باز دکتر برام شبی 3 تا کلومیفن نوشت با آمپول اچ سی جی که روز چهاردهم بزنم. اون ماه به خاطر ناراحتی از شوهرم و مادرش اصلا اقدام جدی نداشتم. قرص ها رو هم نگرفتم. ماه بعدش که خرداد بود نوزدهم پریود شدم و از همون روزای اول یه قطره ویتاگنوس گرفتم و هر روز صبح ناشتا 40 قطره با آب کم میخوردم. برای من مزش غیر قابل تحمل نبود. اون ماه هم به شوهرم گفتم چون اگر باردار بشم بچه اسفند به دنیا میاد پس بذاریم از ماه آینده که میشدتیر ماه. بازم قرص نگرفتم و اقدام برنامه ریزی شده ای نداشتم. فقط هر روز فولیک اسید و ویتامین ای میخوردم و هفته ای یه ویتامین دی.

خدا جونم سپردم به خودت. همیشه بهترین ها رو برام خواستی... خدایا مواظب نخودچی من باش... 😍😍😍

کلا سه بار رابطه داشتیم که دوبارشو من بعد از رابطه اصلا پانشدم و خوابیدم تا نزدیکای صبح. بازم تاخیر داشتم و هر روز نوار بهداشتی میذاشتم چون مطمئن بودم که باردار نیستم. سه روز از موعدم میگذشت که یه بی بی چک ارزون خریدم و چون مطمئن بودم باردار نیستم از بی بی چکام که توی خونه داشتم و گرونتر بود استفاده نکردم. صبح بی بی چک مدیکور گذاشتم که زیر ده ثانیه دو تا خط پررنگ افتاد. سریع رفتم و یکی دیگه از بی بی چکا رو آوردم که مارک ریما بود. بازم همون اتفاق افتاد. چند ساعت بعد بازم رفتم دستشویی و آخرین بی بی چک رو گذاشتم و بازم همون اتفاق.

خدا جونم سپردم به خودت. همیشه بهترین ها رو برام خواستی... خدایا مواظب نخودچی من باش... 😍😍😍

باورم  نمیشد. به شوهرم نگفتم و عصر رفتم آزمایش که بتا 204 بود و من بال در آوردم. شب شوهرمو سوپرایز کردم. همینطور خانواده هامونو. الانم اول راه هستم و امیدوارم همه منتظرا دامنشون سبز بشه و نی نی من هم سالم باشه. واقعا انتظار سخته.

خدا جونم سپردم به خودت. همیشه بهترین ها رو برام خواستی... خدایا مواظب نخودچی من باش... 😍😍😍

چند توصیه، اول اینکه اصلا به علائم توجه نکنید چون من الانم هیچ علائمی ندارم جز گرسنگی و گرما. دوم اینکه خیلی بیخیال باشید و استرس نداشته باشید. سوم اینکه فولیک اسید و ویتامین ای فراموش نشه. چهارم اینکه بعد از رابطه اصلا از جاتون بلند نشید. و پنجم اینکه اگر تنبلی دارید حتما قطره ویتاگنوس رو امتحان کنید. من با یک دوره جواب گرفتم. البته من تا روز 25 خوردم چون قاعده آوره. 
امیدوارم کمکی بشه به منتظرا. برای منم دعا کنید تا نی نیم سالم باشه

خدا جونم سپردم به خودت. همیشه بهترین ها رو برام خواستی... خدایا مواظب نخودچی من باش... 😍😍😍
استاتر لایک کن گلی  مادر نمونه  لطفا دستت رو روی شکمت بزار برام دعا کن

چشم عزیزم

خدا جونم سپردم به خودت. همیشه بهترین ها رو برام خواستی... خدایا مواظب نخودچی من باش... 😍😍😍
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792