2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ممنون

برای برنگیختن حسادت اسب سوار خر نشو همین دیگه گفتم سوار هر خری نشین                                                                                         یه عده انگار دوراز جون ادم نیستن مثله ادم باهاشون حرف میزنی گاز میگیرن 😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕متاسفانه بعضیارو نمیشه قانع کرد، باید به نفهمیشون احترام گذاشت                                به بعضی ها باید گفت کورمون نکنی با اون روشن فکریت چلچراغ

سلام به همه دوستان. میخوام خاطره زایمان طبیعیمو بگم براتون.

همه رو یک جا میگم تا اذیت نشین😊

پنجشنبه ۱۶ خرداد ۹۸، از صبح ک از خواب بیدار شدم تکونای دخترم کم شده بود. یعنی مثل همیشه پر قدرت ضربه نمیزد.گاهی یه تکونای ریز میخورد.اون روز همه چی رو امتحان کردم.خردن شیرینی و ب پهلوی چپ دراز کشیدن و ... ولی بازم تکوناش خیلیی کم بود و باید دقت میکردی تا فهمیده بشه. دیگه ب شوهرم گفتم اگ تا شب همینجوری بود بریم بیمارستان،یه نوار قلب بگیرن تا خیالم راحت شه. تا شب هیچ تغییری نکرد.شب ساعت۹ ، با بابام و مامانم و شوهرم رفتیم بیمارستان.

رفتم زایشگاه.اونجا گفتم تکونای بچم از صبح کم شده.گفتن چرا دیر اومدی انقد..

گفتم اخه تا شب صبر کردم تا ببینم تغییری میکنه یا نه.

دیگه معاینم کردن و گفتن سه سانت بازی.

تعجب کردم اخه هیچ دردی نداشتم.ناگفته نماند شب قبلش دردای پریودی داشتم اما منظم نبودن.واس همین توجه نکردم بهشون.

هیچی دیگه خوشحال شدم ک سه سانتم😄. نوار قلب هم گرفتن و گفتن نوار قلبش هم خوبه. اگ نگران تکوناش هستی میتونی الان بری سونو.

یه سونو توی دفترچم نوشت و ساعت ۱۲ شب منو فرستاد یه سونوگرافی خصوصی که اون موقع شب باز بود.

رفتیم اونجا منشیش گفت،هزینه این سونو میشه ۲۰۰ هزار تومن. گفتم خیلی ممنون دفترچه بده برم 😂 چخبره ب این گرونی.

دیگه اومدیم خونه. و من درد داشتم.دردام هر بیست دقیقه بود.از کمرم میپیچید به زیر دلم.

شب از استرس و ذوق خوابم نمیبرد. تا اینکه دیدم بعد نماز صبح تکونای بچم خوب سده و مثل همیشه ضربه میزنه. خوشحال شدم و خداروشکر کردم.

صب ک از خواب بیدار شدم.سرویس ک رفتم دوتا لخته خونی ازم دفع شد.انقد ایترس گرفتم گفتم نکنه دهانه رحمم بیشتر باز شده.ناگفته نماند که دردام هم قطع شده بود.

به مامانم گفتم،گفت بخاطر معاینه دیشبت بوده ک ازت لخته اومده.نگران نباش.

به مامای همراهم خبر دادم ک اینطوری شدم. ( من کل بارداریم تحت نظر پزشک متخصص بودم ولی برای زایمانم مامای همراه گرفتم و بیمارستان دولتی رفتم. گفتم چرا همه دردا رو من بکشم اون وقت پول به دکتر و بیمارستان بدم که فقط قراره موقع بیرون اومدن سر بچه بیاد بالاسرم.)

خلاصه، مامای همراهم بهم گفت الان پاشو برو بیمارستان بگو درد داشتم قطع شده دردام. و الکی بگو تکونای بچمم کمه. تا نوار قلب بگیرن.خودمون مطمئن شیم بچه حالش خوبه.

خلاصه رفتم بیمارستان. و گفتم تکونای بچم کمه‌.دوباره نوار قلب گرفتن.و همه چیز خوب بود. دوباره معاینه کرد و به همکارش گفت دهانه رحمش نرمه. ۳٫۵ سانته ک اگر بکشیم به ۴ سانت هم میرسه. ولی بهم گفتن ک برو هر وقت دردات شروع شد بیا.الان بستری نمیکنیم.اخه بیمارستان از ۴ سانت ب بالا بستری میکنه.

دیگه اومدم خونه و  با شوهرجان یه نزدیکی کردیم 😄 و رفتیم پیاده روی. حدود یک ساعت و نیم پیاده روی کردیم و اومدیم خونه. احساس میکردم دردام شروع شده.ولی قابل تحمل بود.رسیده بود به ده دقیقه.و منظم بود.

صبر کردم و شام خوردیم و همینجوری پیاده روی میکردم تو خونه.

دردام فاصلش کمتر میشد.ولی شدتش همونقد بود و میتونستم تحمل کنم.

رسیده بود به ۸ دقیقه.

دیگه ساعت ۱۱ شب بود ک با شوهرم رفتیم خونمون.اخه خونه مامانم بودیم. و بهشون گفتم اگ دردام شدید شد میزنگم ک بریم بیمارستان.

ب مامای همراهم خبر دادم. گفت چقدر تو بیخیالی دختر. پاشو برو بیمارستان. تو الان چهار سانت هستی. دردات فاصلش خیلی خوبه.

گفتم اخه میتونم تحمل کنم. گفت اخه تو آستانه تحملت بالاست 😄

دیگه ترس ب جونم انداخت. تا حاضر شدیم و وسایلامو جمع کردم و اماده رفتن بودیم دردام فاصلش شش دقیقه شده بود.

دیگه رسیدیم بیمارستان و من رفتم زایشگاه. و گفتم درد دارم و فاصلش منظمه و هر پنج دقیقه است.

معاینه کرد و گفت چهار پنج سانتی. خوشحال شدم.

بستریم کردن و لباس بهم دادن و من آروم، منتظر ک برم داخل بخش. ماما از آروم بودن من خوشش اومده بود و مثل بقیه ب تندی باهام رفتار نمیکرد. مامای همراهمم زنگ زدم تا بیاد.

دچار باید بود... ❤️

رفتم داخل بخش.چخبرررر بود. همه تختا پر بود و خانوما از درد ناله و داد میزدن. انقد ترسیدم آروم یه گوشه نشستم تا مامام بیاد.و بهم یه تخت دادن. روی تخت دراز کشیدم و بهم آنژیوکت وصل کردن.و مامام بالاسرم بود.و اومدن معاینه کردن و گفتن چهار سانته.بعدش مامام بهم گفت دوس داری پیاده روی کنی یا روی توپ بشینی؟ گفتم پیاده روی میکنم.حدود یه ربع توی بخش پیاده راه رفتم و بقیه مریضا رو نگاه میکردم ک از شدت درد خودشونو دیگه رها کردن 😂 (همه جاشون دیده میشد!!)

بعدش رفتم روی توپ نشستم و قر میدادم و خودمو بالا پایین میکردم.خیلی باحال بود.واس کم شدن دردا خیلی تاثیر داره.دیگع حدود یه ساعت قر دادم.مامام بهم گفت شدت دردت چجوریه.گفتم همونجوریه هنوز. دیگه اومدن معاینه کردن و گفتن پنج سانت شده. بعدش گفتن کیسه آبش رو پاره میکنیم تا درداش شدید شه. انقد ترس بَرَم داشت ک نگو.دیگه زیرم دوسه تا پوشک گذاشتن و مامای بخش اومد و دستکش پوشید و با یه سوزن کارشو کرد ولی اصلا درد نداشت.بعدش یه عالمه آب گرم ازم پاشید بیرون.😂 خیلی حس بدی داشت.زیرم خیس شده بود اصن وضعی بود!!

دیگه بعدش بلند شدم  تا زیرمو عوض کنن و من رفتم روی توپ دوباره. و همونجور اب ازم میومد.

دردام شدیدتر شد.تااازه من داشتم درد حس میکردم.و از شروع دردا ترس داشتم.اخه کمر درد بدی بود. همونجور قر میدادم و بالا پایین میکردم.

مامام هم نقاط فشاری رو ماساژ میداد و درد من بیشتر میشد. دستگاه تنس هم بهم وصل کرد. یه دستگاه کوچیکه ک ب کمر وصل میشه و مثل ماساژ میمونه.ک حالت سوزن سوزن داره و درد کمر رو کمتر میکنه. ولی من اصن ازش خوشم نیومد😒 چون از سوزن سوزن شدنش بدم میومد ولی فک میکرذم توی کاهش دردم تاثیر نداره خخخ.

تا ساعت چهار و پنج دردام شدید و شدیتر میشد و گفتم بیان معاینه کنن ببینم چقد شده. ک گفتن هشت سانتی.

خوشحال شدم و با انرژی بیشتری ادامه دادم.

بعد از ۸ سانت دردای زور مانند و فشاری زیاد شد. بدترین دردای عمرم بود. با خودم میگفتن من غلط کنم دیگه بخام طبیعی بزایم 😁

همونجور من درد میکشیدم و مریضای دیگه، ک قبل از من اومده بودن یکی پس از دیگری فول میشدن و میرفتن رو تخت زایمان.سرم ب تماشای اونا گرم میشد.و با مامام حرف میزدم ک وقد جیغ میکشن اونا.

بهم میگف تو خیلی ارومی خیلی ارامش داری.وقتی هم رفتی تو اتاق زایمان اصن جیغ نزن و فقط زور ب مقعدت بزن.

دیگه موقع دردا ک فشاری بود همش نفس عمیق میکشیدم.

دوستان عزیزم تکنیک های تنفس رو یاد بگیرین.نفس عمیق خیلییییی موثره.

دیگه تا ساعت ۶ صبح فول شدم.انقد خوشحال شدم ک نگو.

بهم گفتن حالا دیگه باید مثل وقتی ک یبوست داری فقط موقع دردا زور بزنی ب مقعدت.

پاهامو جمع میکردم توی شکمم و موقعی ک دردا شروع میشد زووور میزدم فقط. باحال بود.ینی خود ب خود زور میومد فقط تو باید بیشتر زور میزدی. خیلی حس بدی داشت فقط. ک فک میکنی ببخشید مدفوعت داره میاد بیرون. ولی فقط یه حسه.

اگر هم اومد اصلا اشکال نداره.کاملا طبیعیه. اصلا از این موضوع خجالت نکشین.من قبل زایمانم فکرم درگیر همین قضیه بود و میگفتم من از شدت خجالت میمیرم و بخاد این اتفاق بیفته مرگمه و از این حرفااا. ولی اون موقع اصلا ب این موضوع فکر هم نمیکنین. از بس درد دارین. پس خیالتون راحت باشه و استرس نداشته باشین. پسشویی هم داشتین میزارن برین دسشویی خودتونو خالی کنین.من رفتم ولی چیزی نیومد.

دیگه هر دوسه دقیقه الی پنج دقیقه دردا میومد و من زور میزدم. مامام میگف سر سینه هاتو فشار بده بمالون.نزار فتصله دردات زیاد شه. اخه فاصله دردام داشت بیشتر میشد.وقتی سینه هامو میمالوندم کمتر میشد فاصلش.هر بار من زور میزدم نگاه میکرد و میگف افرین زور برن سرشو دارم میبینم.

دیگه ۴۵ دقیقه زور زدم تا سر بچه دیده شد و گفتن پاشو بریم اتاق زایمان.بهم گفتن حالا دیگ زور نزن. میگفتم خودش میاد.رو ویلچر نشستم و رفتم.و سریع رفتم روی تخت زایمان.

درد شروع شد و ناخوداگاه زور میزدم.چون دست خود ادم نیس.

تا وسایلشونو اماده کنن و مامایی ک میخاست زایمانمو انجام بده اومد و بهم گفت حالا زوراتو شروع کن‌

مامای همراهم بهم گفت چونتو بچسبون ب گردنت زور بزن. یه زور محکم همینجوری زدم بهم گفتن افرررین چه مامان قوی ای😄

اونجام داشت میسوخت کیفهمیدم داره میاد بیرون.خیلی حس بدی بود.

دیگه طاقتم تموم شد و داد زدم یا ابولفضل، یا امام رضاااا و یه زور محکم زدم و ماما گفت مامان جان علاوه بر سر بچه شانه اش هم اومد بیرون!! و یه چیزی سر خورد اومد بیرون. و همه دردا تموم شد.ساعت ۷ و ۱۰ دقیقه زهرام بدنیا اومد.

بچه رو گذاشتن روشکمم و از ذوق گریم گرفت و اشکام میریخت. قربون صدقش میرفتم و نوازشش میکردم.این لحظه رو برای همه تون آرزو دارم واقعا بی نظیر بود😍

نینی رو بردن تا لباس بپوشونن و من میگفتم هنوز حالت زور مانند دارم.ک گفتن بله مامان جان،جفتت هنوز مونده.

دیگه جفتم هم دراوردن.و بخیه هم زدن.

بخیه درد

دچار باید بود... ❤️

نداره اونقد. چون داخلیا رو بیحسی میزنن نمیفهمی زیاد. ولی خارجیا رو هم بیحسی میزنن ولی چون روی پوسته، سوزش داره.

امپولش هم اصن درد نداره.

دیگه بعد اون همه درد، درد بخیه چیزی نیس😄

بعدش بردنم دوباره روی تختم.و خابیدم. و خرما خوردم و ابمیوه.

بعد از زایمان اولین چیزی ک میخورین ۷ عدد خرما باشه.

دیگه مامام هم بهم گفت بمونم پیشت یا برم. ک گفتم نه دیگه برین.چون برای شش ساعت قرارداد بسته بودم.

بعدش بچه رو اوردن و گفتن لباستو بالا بزن و گذاشتنش روی شکمم. الهی بگردم لباساش انقد بزرگش بود. اخه دخترم دو کیلو و ۶۰۰ بود.

بعدش گذاشتمش کنارم و بهش شیر دادم.

و ساعت ۱۲ ظهر هم اومدم توی بخش. و مامانم اومد پیشم و بغلش کردم و گریه کردم. اره دیگه دوستان خیلی حس خوبی بود. زایمان طبیعی خیلی خوبه.دردا رو تحمل کنین. ب دیدن بچتون و درد نداشتن بعدش میارزه.

ببخشید اگه بد نوشتم.سوالی داشتین در خدمتم. 😘😘 بوس به کلتون 😘😘

دچار باید بود... ❤️

مبارك باشه عزيزم

پس درداش قابل تحمل بود؟ اينكه ميگن ميميري و زنده ميشي؟؟؟!!!! درسته؟

بعد اينكه دكتر بهت گفته بود لگنت خوبه ؟ ميخوام بدونم واقعا نوع لگن چقدر اثر داره

خدايا شكرت ❤️السلام علي الحسين ✨ ممنونم كه روز تولد امام حسين بهم عيدي دادي خدا جون 😘
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز