نمیدونم چی بگم چون شرایط هر کسی فرق میکنه .ولی من حرفای مثله تو شنیدم و به عینه دیدم که کسی اینطوری رفتار میکرد و خیلیم باهامون نزدیک بود پدرم بود.متاسفانه مادرمم نتونست نه مشاوره بره نه کاری کنه .فقط عجولانه تصمیم نگیر و بیشتر با خودت فکر کن .همین زندگی اگر خراب بشه همون پدرومادر خیلی دیگه نمیخوان ببیننت.خیلیا هستن پدرو مادرشونو سال ها نمیبینن و اصلا هرکی تو یه کشور زندگی میکنه ولی بقیه مشکلاتتو قبول دارم .خدا کمکت کنه همونطور که خدا به ما کمک کرد و پدرم فوت کرد شاید این واس ما اخرین راه بود .امیدوارم واس تو هم بهترین اتفاق بیفته
من خودم مشکلاتمو گفتم عزیزم من خودمم تو فکر طلاقم آخه به نظر شما جایی که تا این حد آزادی هایی که حق مسلم یه آدمه از بین بره چقدر میشه زندگی کرد ازدواج باید باعث رشد و کمال بشه نه چیزی بشه برای عذاب و محدودیت میدونی چرا بهش گفتم طلاق چون تازه 22 سالشه الان کلی وقت داره برای ساختن یه زندگی جدید ولی 10 سال بعد کلی از فرصتاش پای این زندگی از بین رفتهاینو خودم میگم که 35 سالمه و 12 ساله ازدواج کردم
سپیده ی عزیزم . حتتتتما اون تاپیکو مو به مو بخون باور کن خیلی کمکت میکنه و حتتتتما اینایی که اینجا گفتی رو براش بنویس . نه با تندی و طلبکارانه . با خوبی . اول یه چند تا خوبیاشو بگو بعد درد و دلتو بنویس . باور کن مردا عییین بچه ن . چطور تو اینقدر اینجا خوب حرف میزنی بعد نمیتونی حرفتو به شوهرت بگی . از حالا به بعد فقط و فقط خوبیاش بیاد در نظرت . اینقدرم نشین اینجا تاپیکای چرت و پرت طلاق و راهکار و مشاور و اینارو بخون . تو اگر الان نتونی زندگیتو جمع کنی مططططمئن باش تو هیچ زمان دیگه ای نمیتونی . یا علی بگو و باور داشته باش حله همه چی . تحت هیییییچ شرایطی ام کوتاه نیا و نا امید نشو . اصلا با خودت شرط کن هر مانعی جلوت اومد ورش داری بندازی اونور . ته اون نامه تم بنویس من آغوش گرم تو رو میخوام و باهاش آرامش میگیرم . جسم من تاب دست قویه تو رو نداره . یه چیز تو این مایه ها . حسابی شاخ بزار تو جیبش که شرمنده بشه خودش . نشد باز یه روز دیگه یه جور دیگه بگو . لطفا حتتتما اون تامیکم بخون و اسکرین بگیر . مطططمئنم انشالله زندگیت میشه مثل عسل چون تو انسان توانا و برازنده ای هستی و به این راحتی کوتاه نمیای 👌👌👌👌💝💝💝💝💝💝
عزیز دلم همین امشب دلمو باهاش صاف کردم و همه چیو فراموش کردم ن اینکه فراموش کنما خودمو زدم فراموشی.رفتم بغلش کردم و ازش کلی تعریف کردم گفتم دلم برا اغوشت تنگ شده بود.باورت نمیشه شوک شده بود میگفت چجوری تو اومدی بغلم.چی شده.چشماش پر اشک شد.خیلی از خودم خجالت کشیدم ک انقد منتظرش گذاشتم.ب امید خدا و دلگرمیه شما دوستای خوبم تمام تلاشمو میکنم.ممنون ازت دوست گلم.ممنون ک وقت گذاشتی برام
