تو تایپکای قبلیم گفتم واسه اولینبار ناراحتم کردن و ازخونشون زدم بیرون شوهرمم بی خداحافظی اومد و الان نزدیک دوهفته بود باهاشون حرف نمیزد و رفتوامد نمیکرد
اونروزم که شوهرم عصبی بود و یکم بحثمون شد و...تایپ قبلیم نوشتم....خلاصه بگم ظهر تا عصر با شوهرم توحالت قهر بودم خیلیم دلم گرفته بود
گفتم تا حالا باهام دعوا نکرده تاحالا بهم سیلی نزده چرا اینکارو کرد
یهو گفتم نکنه من دل مادرشو شکستم این بلا سرم اومد
عصر زنگ زدم گفتم خونه این گفت اره بیا زود چای دم کردم تا از دهن نیفتاده..رفتم خیلی گرمتر ازهگیشه سلام احوالپرسی کردیم و نشستیم ازهردری حرفیدیم ..بعد گوشی مامان شوهر زنگ خورد گفتم اگه پسرته نگو من اینجام...گفت باما قهره جواب تلفنامو نمیده زنگ نمیزنه خیلیم با دل گرفته اینارو گفت دلم سوخت براش هرکاری کرد واسه شام بمونم گفتم بدار ی وقت دیگه با اقام میایم،گفت خداخیرت بده نخودفرنگیو باقلا اینام پاک کرده بود برام بهم داداوردمش
شبش ب شوشو گفتم بریم خونشون گفت حرفشم نزن..رفتیم بیرون توماشین گفتم مامانا گناه دارن و گفتم ناراحت بوده گفته باهامون قهره و ...گوشیشو برداشت زنگ زد بهش وآشتی شد اونم فهمید کارمن بوده امروز صب زنگ زد و کلی تعارف ک برم اونجا برا شامو...شوهرمم از اول بهترشده
همه این ورا رو زدم که بگم خودمون اگه بخایم قادریم زندگیمونو شیرین کنیم..اگرم لج کنیم روز بروز بد و بدترش میکنیم روابطو ...سردم که شدیم ازهم زمینه خیانت و هزار مشکل دیگه بوجود میاد ..کاش همیشه رواعصابمون مسلط باشیمو مشکلامونو ریشه یابز کنیم