من پدر و مادر نداشتم
با عمم اینا زندگی می کردم کا خیلی مهربونن
۱۶ سالم بود مدتها بود کیف نو نداشتم و کسی هم نمز دونست چون ادم ارومی بودم و به چشم نمیومدم کلا😂
دختر عمم و شوهرش و دخترش رفتن سپه سالار برای خودشون خرید کنن
وای نمی دونی چقدر از ته دلم دوست داشتم برای منم یه کیف نو بخرن🙊
دو سه ساعت بعد زنگ ایفون رو زدن تا برداشتم دختر رختر عمم بدون اینکه سلامی چیزی بگه با ذوق گفت یاسی برات کیف گرفتیم باز کن درو برات بیارم
نمی دونی خواسته ی من چقدر قوی و از ته دل بود
برای ازدواجمم همین اتفاق افتاد باز😂