2777
2789

اهم اهم خب دوستای گلم تصمیم گرفتم خاطرات عمل بینیمو اینجا بزارم براتون(مردم خاطرات زایمان میزارن من عمل بینی هیییی روزگار)

خب جونم براتون بگه ک در سن۱۹سالگی تصمیم گرفتم بینیمو عمل کنم چون هم نوک داشت و هم ی قوز ک قیافمو کلا ریخته بود بهم اخه من صورتم کوچولوعه بینی قبلیم اصن بهش نمیومد

دنبال ی دکتر خوب تو اهواز گشتم

اول پیش دکتر سرافراز ویزیت شدم بم گف هفته دیگه بیا واس عمل با آزمایشات و اینا

ک خودم پشیمون شدم اخه کاراشو ک دیدم طبیعی بودن(خوشم نیومد ولی خب کاملا سلیقه ای ایشون دکتر خیلی خوبی هستن)

تو اون مدتی ک تصمیم ب عمل گرفته بودم خیلی بم سخت گذشت روزی ی دکتر انتخاب میکردم فرداش پشیمون میشدم ذهنم درگیر بود شدید

حالت اسكرين سيور انسان اونجاست كه چايى ميخوره و به يك نقطه خیره میشه

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

هر دکتریو ک انتخاب میکردم میرفتم کاراشو میدیدم تو پیجش خوب و بد داشت

منم ک آدم خیلی ترسوییم دوس داشتم دکترم همه کاراش خوب باشن

و خلاصه همیشه تاپیکای عمل بینی رو تو نی نی سایت دنبال میکردم تا ی روز ی پستیو دیدم ی خانومی دکتر توکل خانی زاده رو معرفی کرده بودن منم رفتم تو پیجشون و دیدم همه کاراشون خوبن

دوباره رفتم اهواز و پیش ایشون ویزیت شدم

حالت اسكرين سيور انسان اونجاست كه چايى ميخوره و به يك نقطه خیره میشه

اینم بگم ک تو مطب خانی زاده حداقل۵۰نفر اومدن ک عمل کرده بودن همشون عالی بودن واسه همین منم خیلی روحیه میگرفتم اونارو میدیدم

اما از ی طرفم اونایی ک تازه عمل کرده بودن خیلی اذیت بودن و کبودی و اینا داشتن منم میترسیدم

بالاخره دکتر دماغمو دید و برام نوبت زد

حالت اسكرين سيور انسان اونجاست كه چايى ميخوره و به يك نقطه خیره میشه

شب قبل عمل منشی دکتر بم زنگ زد و گف ک از۱۲شب ب بعد چیزی نخور و شناسنامت باهات باشه و لاک رو ناخنات نباشه و...

منم از استرس فقط میگفتم چشم چشم:-[

اونشب تا ۵صبح بیدار بودم با دوستام چت میکردم میگفتم اگه ب هوش نیومدم حلالم کنین ههههه نمیدونین از ترس چ چرت و پرتایی میگفتم خلاصه ب زور ساعت ۵خوابم برد و۷بیدارشدم و رفتیم ب طرف اهواز ساعت۹ اونجا بودیم(کلینیک پارس)

من ک داشتم از استرس میمردم اصن تصوری از اتاق عمل نداشتم

قرار بود ساعت۱۲برم اتاق عمل ولی ساعت۵رفتمo_Oالبته اونجا با چندتا دخار همسن و سال خودم دوست شدم و باهم حرف میزدیم

حالت اسكرين سيور انسان اونجاست كه چايى ميخوره و به يك نقطه خیره میشه

ساعت۴و نیم ظهر بود ک داشتم از گرسنگی میمردم ضعف کرده بودم حتی نمیزاشتن آب بخورم

فک کنین قرار بود ساعت۱۲ برم اتاق عمل ولی ۵ رفتم

ازشب قبلش هیچی نخورده بودم

منتظر بودم ک یهو اسممو صدا زدن بهم۲تا قرص آرامبخش دادن با ی قطره آب!ک بخورم قرصارو

رفتم خوابیدم رو تخت پرستارا یکی یکی میومدن بالا سرم هی اسم و فامیلی و سنمو میپرسیدن و میرفتن

جالبه ک بعد خوردن قرص دیگه استرس نداشتم فقط دوس داشتم زود بیهوش بشم

دکتر بیهوشی اومد بالاسرم بش گفتم خیلی میترسم خندید و گف نترس بابا امروز۱۵نفرو بیهوش کردم توهم یکی از اونا

دکترخودم اومد بالاسرم تا منو دید گف اووووه چ عمل سختی

این چ دماغیه تو داری:-Dگف چیکارش کنم؟گفتم کوچولو

محل نزاشت و رفت

منو بردن تو اتاق عمل یهو چندنفر ربختن سرم یکی آنژیو وصل کرد یکی ی چیزایی ب سینم وصل کرد یکی میگف نفس عمیق بکش و...من وحشت کرده بودم فقط هی بشون میگفتم:من هنوز بیهوش نشدما شروع نکنین اوناهم میخندیدن

فقط یادمه پرستاره گف نفس عمیق بکش کشیدم و دیدم ی ماسکی داره میاد طرف صورتم و دیگع چیزی یادم نی

بیهوش شدم

حالت اسكرين سيور انسان اونجاست كه چايى ميخوره و به يك نقطه خیره میشه

از سرما و صدای بهم خوردن دندونام بهم بیدار شدم اما چیزی نمیدیدم فقط حس میکردم صدای دکتر بیهوشیمو شنیدم ک گف سردتع؟الان بت ی سرم میزنم گرم شی دوباره بیهوش شدم(تو این قسمت هی بیهوش میشدم هی ب هوش میومدم)

یکی اسممو صدا زد بی اراده چشامو باز کردم دیدم تو آسانسوریم بم گف از این تخت برو بخواب رو تخت کناری(اینکارو واس اینکه مطمعن بشن طرف مشکل حرکتی نداره میگن ک انجام بدیم اصن هم کمکت نمیکنن خودت باید بری رو ی تخت دیگه)واقعا نمیدونم با چ قدرتی بلند شدم رفتم رو اون یکی تخت و بعدش دوباره بیهوش شدم بعد از۴تا سرم دیگه کامل ب هوش بودم و مامان و بابام بالا سرم بودن پرستارا گفتن بعد اینکه دستشویی کنه میتونه مرخص بشع

حالت اسكرين سيور انسان اونجاست كه چايى ميخوره و به يك نقطه خیره میشه

وایییی روزای اول حالم افتضاح بود نمیتونستم نفس بکشم همش باید با دهن نفس میکشیدم گلوم میسوخت واسه لوله بیهوشی

از سوزش گلوم چیزی نمیتونستم بخورم دو روز اول فقط خودمو با شیر و بسکوییت(بسکوییت مادر و یکم آب جوشو مخلوط میکردم نرن میشد قاشق قاشق میخوردم)زنده نگه داشتم


حالت اسكرين سيور انسان اونجاست كه چايى ميخوره و به يك نقطه خیره میشه

چون از دهن نفس میکشیدم شبا از خشکی گلوم از خواب میپریدم روزای سختی بود روز سوم مش ها رو کشیدم(این قسمت خیلی چندش بود خیلی ها)

بعد از مش ها تنفسم یکم بهتر شد

ولی خیلی سخت بود ک همش طاق باز بخوابم کمرم ساییده شده بود

هرکی ازم میپرسید راضی یا ن میگفتم مث سگ پشیمونم

هی با خدا حرف میزدم میگفتم چ کاری بود ک من انجام دادم هی قربون صدقه دماغ اولم میرفتم و خودمو فحش میدادم

اصن دیگه ظاهر برام مهم نبود فقط میخواستم راحت نفس بکشم همین

حالت اسكرين سيور انسان اونجاست كه چايى ميخوره و به يك نقطه خیره میشه
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792