من سی سالمه و یازده ساله ازدواج کردم.ذاتا آروم و کم حرفم برعکس خانواده شوهرم بخصوص جاریها و خواهر شوهرام به شدت پرحرف و شلوغن بخصوص عاشق حرف زدن پشت سر این و اون و سرک کشیدن تو زندگی هم دیگه هستن چیزی که من اصصصصلا اهلش نیستم حتی تو محل کارمم همش سرم تو کار و زندگی خودمه بخاطر همین همیشه تو جمعشون ساکت و کم حرفم البته مهربون و خنده رو هستم و خودمو نمیگیرم.همین چن وقت پیش داشتن پشت سرم حرف میزدن که یهو رسیدم و شنیدم ولی به روی خودم نیاوردم.به نظرتون چیکا کنم من؟ که انقد متهم به خشک بودن و حتی به گفته خودشون افسرده بودن نباشم؟؟؟
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
همیشه هم غیبت و بدگویی هم دیگه رو میکنن.مثلا پشت سر جاری بزرگم خیلی حرف میزنن.بارها هم من با گوش خودم شنیدم که دارن از من بد میگن ولی خب به روی خودم نیاوردم.کلا تو جمعشون خیلی اذیتم