اوووف زهره من تقصیرخودمه اون اولا شوهرم یه شوخیایی میکرد منم پایش میشدم میخندیدم نمیدونستم عادت میکنه
یه باربه شوخی پوست موزوپرت کرد .کلا داشتیم شوخی میکردیم.منم نزدم توی ذوقش خندیدیمو کلی کثیف کاری کردیم.بعدش باخوشحالی گفت وای توچقد خوبی من خیلی خوشحالم که تو گیر نمیدی و اینا ،اقا منومیگی تازه فهمیدم.چه غلطی کردم.دیگه دهنم بسته شد.هروقتم خاستم تذکر بدم برای اینکه ریخت و پاش نکنه میگه تواون اولا خوب بودی پایه بودی الان ضدحالی.