2777
2789
امروز با خواهرم و مامانم رفتیم خونه پدربزرگم ... مامان بزرگم چندسال پیش فوت شد و مامانم و خاله ها به درخوسچاست پدربزرگ از یه روستای کوچیک از یه خانواده تقریبا فقیر واسش زن گرفتن ... زن پدربزرگم دختر سن و سالدار بود

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بر خاک وخاکستر عبورت نقطه چین زد،،،حلقوم آتش را گرفت وبر زمین زد،،،دریاتر از آنی که از آتش بترسی،،،از شعله ی سوزنده ی سرکش بترسی،،،سخت است دائم درمیان دود باشی،،،هر جا که آتش پر شررتر بود،باشی،،،بر شانه هایت کوهی از آوار داری،،،برخیز،چشم منتظر بسیار داری،،،برخیز از جا دخترت چشم انتظار است،،،بردار گوشی رابهارت بیقرار است،،،دیوارها را پس بزن با دستهایت ،،،تا حظ کند یکبار دیگر با صدایت،،،امشب نباید دخترت تنها بخوابد،،،امشب نباید بی لا لا لا لا بخوابد،،،😢😢😢😢نثار روح فرشتگان سوخته بال آتش نشان فاتحه وصلوات لطفا،،،،،،،،،
خانمش اصلا آدم تمیزی نیست ... خلاصه که اول که رفتیم تو مامان زنشم اونجا بود که یه پیرزن خیلییی پیریه ... خانم بابابزرگم و مامانش با یه سرووضع آشفتههههه و بهمریخته نشسته بودن هنوز ننشسته بودیم که پسر ۱۶ ماهم از ترس مامانه زد زیر گریه بعدش اونا رفتن داخل حیاط و ما زدیم زیر خنده خواعرم میگفت منم ترسیدم از مامانه این بچه جای خود داره خلاصه که زن بابابزرگم انار آورد و بشقابا انقدر خیس و پر آب بود که دلم ننشست میوه بخورم تا اینکه مامانش شروع به درددل کرد
چقدر بدبخت ک زن بابابزرگت شده دختره طفلک
امیرمؤمنان علی(ع)- خطاب به قنبر- که می‌خواست به کسی که به او ناسزا گفته بود، ناسزا گوید- می‌فرماید: آرام باش قنبر! دشنامگوی خود را خوار و سرشکسته بگذار تا خدای رحمان را خشنود و شیطان را ناخشنود کرده و دشمنت را کیفر داده باشی. قسم به خدایی که دانه را شکافت و خلایق را بیافرید، مؤمن پروردگار خود را با چیزی همانند بردباری خشنود نکرد و شیطان را با حربه‌ای چون خاموشی به خشم نیاورد و احمق را چیزی مانند سکوت در مقابل او کیفر نداد. (أمالی شیخ مفید، ص118، ح2)
ازین گفت که ۴ ماهه حمام نرفته و پسر و دختراش اصلا بهش سر نمیزنن و ۲ ماه بودخ کسی ازش سراغ نمیگرفته اونم دلش گرفته بوده و میاد خونه دخترش بعدش یکی دیگه از دختراش اومد ببرش که پدربزرگم اومد
اون که خودش خیلیییی راضیه آخه دختره سنش بالاس و بخاطر مریضیش خاستگار نداشته وضع مامانش غم انگیز بود ... پدربزرگم که اومد گفت که پسراش اصلا کاری بهش ندارن و حرف از حمامش شد و یه دعوایی راه افتاد که چجوری ببرنش. حمام و تازه میخواستن ببرنش حمام عمومی پدربزرگم دلش پر بود که چرا وبال گردن اونا شدهآخه خودش خیلیییی داغونه زنشم یکم شل و بی دست و پاس جلوی پیرزن بیچاره میگفتن نمیشه و اینا که مامانم میگفت مگه بنده خدا حمام کردنش چقد طول میکشه شوهرخواهرمم با پدربزرگم اومده بود که خیلیییی ناراحت شد من دیگه اعصابم بهم ریخت زدم زیر گریه پاشدیم اومدیم خونه مامانم شوهرخواهرم میگفت اگه مرد بود کع خودم میبرمش حمام و خلاصه خیلیییییی دلمون سوخت که اون پیرزن به اون حال افتاده یاد اون جمله افتادم که میگه یه مادر ۱۰ تا بچه رو میتونه نگه داره ولی ۱۰ تا بچه وقتی مادرشون پیر و ناتوان شد نمیتونن از یه مادر نگه داری کنن از عصر تا حالا خیلی دلم گرفته
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792