دیشب سرکار بوده صبح رسید من رو برد دانشگاه و خودش برگشت من کارم طول کشید دانشگاه و ساعت دو با اسنپ برگشتم خلاصه دیر اومدم و طبیعتا ناهارم هم طول کشید که البته حدود نیم ساعت زمان برد تا آماده شد. صبح رفته مادرش رو برده بوده بیرون و سر یه سری مسائل و معطلی و این چیزا اعصابش خورد شده. وقتی اومدم خواب بود بیدار شد به زور جواب سلام داد از تو سالن بلند شد رفت تو اتاق خوابید. یه بار رفتم برا ناهار صداش کردم گفت من یه چیزی خوردم نمی خوام