پریروز‌خواهر‌شوهرم‌باهام‌دعوا‌کرد‌ودیروز‌انگار‌هیچی‌نشده‌اومد‌خونمون‌‌وگفت‌خوبی‌مرجان‌‌منم‌گفتم‌خوبم‌بعدش‌دیگه‌باهاش‌اصلا‌صحبت‌نکردم‌فقط‌باشوهرم‌حرف‌زد‌ورفت‌به‌نظرتون‌این‌خواهر‌شوهرو‌چیکارکنم‌‌بعد‌دعوامون‌رفته‌خونه‌مادر‌شوهرم‌چون‌همه‌عمه‌هاش‌هم‌بودن‌باگریه‌همه‌تقصیررارو‌گردن‌من‌انداخته‌در‌حالی‌که‌اول‌خودش‌شروع‌کرد‌‌به‌نظرتون‌من‌با‌این‌خواهر‌شوهر‌چه‌کنم
نسل خواهر شوهر های بد ورکنده بشه ایشالا
دوستای عزیز لطفا برای تاپیک من گزارش میزنید هرکی گزارش زد لایک کنه بدونم ممنون😘
هرچی می کشیم لز این عفریته ها می کشیم
بی تفاوت باش
بيخيال باش اصلا در شان خودت نبين كه دعوا كني يا حتي جواب كسي بدي من كلا فراري م از جر و بحث
بعدش‌هم‌به‌دروغ‌به‌همشون‌گفته‌مرجان‌ازم‌عذر‌خواهی‌کرد‌من‌دوساله‌ازدواج‌کردم‌ولی‌تاحالا‌بهم‌زن‌داداش‌نگفته‌‌در‌حالیکه‌شوهرم‌تنها‌برادرشه
فقط بی محلی از این بعد هر چیم گفت یه گوش و در یکی د بازه محل ندی بهتره
من‌دوساله‌هرچی‌کنایه‌وطعنه‌میزنه‌جواب‌نمیدادم‌‌ولی‌از درون‌خودمو‌میخوردم‌رفتم‌روانشناس‌گفت‌هر‌چی‌گفت‌جوابشو‌با‌احترام‌بدم.باور‌نمیکنید‌وقتی‌جوابشو‌دادم‌‌گفت‌تو‌حق‌نداری‌باهام‌اینجوری‌حرف‌بزنی‌‌‌وشروع‌کرد‌با‌داد‌وفریاد‌حرف‌زدن‌منم‌جوابشو‌مثل‌خودش(البته‌من‌وقتی‌تو‌دعوا‌حرف‌میزنم‌‌‌تمام‌بدنم‌حتی‌صدام‌هم‌میلرزه)با‌صدای‌بلند‌دادم‌شوهرم‌هم‌وقتی‌طرف‌منو‌گرفت‌شروع‌کرد‌به‌گریه‌وزاری‌منم‌آخرش‌گفتم‌تو‌داد‌زدی‌منم‌دادزدم‌‌من‌تحمل‌اینکه‌یکی‌با‌صدای‌بلند‌باهام‌حرف‌بزنه‌ندارم
منم‌اولین‌باره‌باهاش‌دعوا‌کردم‌اونم‌تو‌حضور‌شوهرم‌ومادر‌شوهرم‌از‌دخترش‌خیلی‌میترسه‌‌‌یعنی‌حسابشو‌بکنید.چون‌چهار‌سال‌ازم‌بزرگتره‌فکر‌میکنه‌من‌غلام‌حلقه‌به‌گوشش‌هستم.حتی‌به‌لباسایی‌که‌میخرم‌‌برای‌دخترم‌وسایلای‌خونم‌همه‌چی‌کار‌داره
مشکل‌من‌اینه‌که‌تنها‌خواهر‌شوهرمه‌هر‌کار‌کنه‌عزیزه‌اون‌دعوایی‌که‌گفتم‌هم‌بیشتر‌و‌شوهرم‌وخواهرش‌کردن‌ولی‌همه‌تقصیرا‌گردن‌من‌افتاد‌دلم‌از‌این‌خواهر‌شوهر‌خیلی‌پره‌دوست‌ندارم‌حتی‌تو‌خونم‌‌راهش‌بدم‌با‌این‌کاراش
یکم فاصله بزار بین نوشته هات کور شدم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
