دیروز بعد 5 سال گفت بهم نمیرسیم
اون تهران، من اهواز، چ روزایی ک بخاطرم 6ماه یا سالی یبار میومد فقط 2 ساعت ببینتم، اونم با اتوبوس
حیف ک نفهمیدم چیشد
پارسال اومدن خواستگاری،اما چون بدون هماهنگی اومدن مادرم قبول نکرد، قرار بود مثل همیشه خودش بیاد ببینتم اما با اقوام اومد برای خواستگاری
حالا هم بخاطر بی پولی و مریضی(ک تو تاپیک اولم توضیح دادم) باز دیروز روندم از خودش، حالم بده
هیچوقت باور نمیکنم اینجوری تموم شه، ما از اول خانواده هامون در جریان بودن، 5سال مثل نامزد بودیم، هنوز دیوونشم، امید دارم ب برگشتش😔
خانوادش خیلی دوسم دارن،منم خیلی اونارو دوس دارم، هنوزم بم میگن حداقل با ما دوست بمون، اما همه چیز منو یادش میندازه، خانوادش، چتاش، ویساش، کلیپاش، خیابونا، حتی ایستگاه رو ب رو خونمون، کافه، رستوران، پاساژ، حتی ی حرف، داغونم😭