اخرش عروسی خواهرش میشه میرن روستا شیرین احساس میکنه شوهرش به خواهرش نظر داره ی دعوای اساسی راه میندازه با هم قهر میشن اینم زنگ به علی میزنه و احساساتشو میگه بعدم میگه نیاز دارم پیشت باشم کلی گریه کنم و درد دل علی هم میگه فردا زنمو میبرم خونه مادر زنم بیا بریم خونه ما با هم حرف بزنیم قبول میکنه فردا صبح پشیمون میشه دیگه جواب علیو نمیده و خطشم خاموش میکنه