2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

هممون گاهی اینجور میشیم من با اینکه همه حسرت زندگی منو میخورن گاهی دوست دارم همه چیز و رها کنم تنها ...

من همیشه تنها بودم هم قبل ازدواج هم بعد ازدواج خیلی ارام ومظلوم بودم حقم این زندگی نبود اما دیگه گیرافتادم فکرکن ازسال۸۵ تمام وجودت استرس شده باشه و نتونی زندگیت روعوض کنی ومحدودبشی به یه ازدواج پرازاسترس ولی بمونی درسته خداکمک کرد اماکمرم شکست الان بیشتر بدنم بیماره بیشتر فکرم خرابه خودمو زدم به بی خیالی که دارم نفس میکشم کاش میشد الان پسرنه ساله ام میشد بیست ساله وزنش میدادم وخودمو گم وگورمیکردم واقعا تنها استرسم اینده ی این بچه است خودم که حیف شدم رفت واینده ای ندارم

من همیشه تنها بودم هم قبل ازدواج هم بعد ازدواج خیلی ارام ومظلوم بودم حقم این زندگی نبود اما دیگه گیر ...

چقدر حرفات ترسناکه...عمق تنهاییت حس میشه- توکل ب خدا کن ...چی بگم😔

دنیا هزارتا رنگ داره...یکیش سیاهه!
فداتشم 10روزه ببخشید اسهاله 

ای جونم. پس ویروسه. و یا دندونشه. دکتر بهت او آر اس داده؟ براش پوره ی سیبزمینی درست کن. کته ماست خوبه( البته اگه به لبنیات حساسیت نداشته باشه) اهوازی؟ یا یه شهر گرمسیر؟ آب رو براش بجوشون سرد کن بزار تو یخچال بهش بده. چون ممکنه از آب باشه. نگران نباش. خوب میشه فقط مایعات زیاد بهش بده

تنها زمانى “صبور”خواهى شد،که “صبر”را یک”قدرت”بدانی نه یک “ضعف”…آنچه “ویران مان” مى کند“روزگار” نیست !حوصله ی “کوچک”براى “آرزوهاى بزرگ” ماست …........................................................................دو چیز شخصیت ات را تعین می کند :صبر وقتی چیزی نداری رفتارت وقتی همه چیز داری !
من همیشه تنها بودم هم قبل ازدواج هم بعد ازدواج خیلی ارام ومظلوم بودم حقم این زندگی نبود اما دیگه گیر ...

یکی از دوستای منم شرایطش مثل شماست اونم میگه بخاطر پسرم فقط و فقط و دیگه هیچی برام مهم نیست 

زندگیمون شده ؛"اشکال نداره،از هیچی که بهتره
وای نگو تو رو خدا

داغونم همش آخرین بار صورتش رو که تو غسالخونه دیدم بهش فکر میکنم و مرگش و حال خواهرم که دلم براش کبابه


آموزش بورسبه صورت مبتدی و با زبان ساده در این کانال لینک:navasanbazrexa@ همراه با تحلیل
یکی از دوستای منم شرایطش مثل شماست اونم میگه بخاطر پسرم فقط و فقط و دیگه هیچی برام مهم نیست 

من اتفاقا گاهی میگم پسرمم مثل پدرش میشه بهش وابسته نیستم اصلا فقط وظیفه ی مادریم‌روانجام میدم ببینم بخواد به زنش ظلم کنه اصلا زنش نمیدم 

الانم باپدرش میره بیرون وبرام مهم نیست وتنهام اکثرا

من همسری روکه بعد از ۱۳سال زجر بگه دوستت دارم قلبی اماسرزبونش تلخ باشه و کتک کاری وچندتاعیب دیگه چه فایده داره برام اما میگم خدایا بخاطر خودت که باهات معامله کردم لال میشم 

من سرزبونش برام مهمه نه ته قلبش بددهنی عادتیه که نمیخواد درمانش کنه اتفاقا باهمه خوبه بامن بددهنه ومن حلالش نمیکنم یعنی دیگه جاندارم حلالش کنم الانم پریودم وحالم بده چندروزتوویلا کلفتی کردم شبانه روز خیلی راحت سریه چیزمسخره که من مقصر نبودم گفت بهم گمشو بهش اعتراض کردم اما خودم نگه داشتم و بعد یک ربع اشکام ریخت توتنهایی اشک میریزم ارام بشم وگرنه گلوم دردمیگیره 

من دارم دق میکنم ازکمبود محبت

دارم دق میکنم ازبس خودمو له کردم بخاطر فرار ازطلاق 

دارم دق میکنم ازبس همیشه غصه کناردلم بوده و ۱۳سال ازجوونیم پرید ورفت و تمام۱۳سال شد استرس شدید الان سینه هام پراز کیست شده ازاسترس جرات ندارم برم ماموگرافیم رونشون بدم چون اگر بگه سرطانه دق میکنم بخاطریتیم شدن پسرم وگرنه آرزومه بمیرم  تازه یکی ازمریضی هام روگفتم 

گاخی خودمو نفرین میکنم بمیرم گاهی شوهرمو اما بعدش میگم اشتباه کردی لیلا وبی خیال 

خودم تواین سایت به همه میگم بی خیال وصبرکنید اما دلم گاهی میترکه ازتنهایی وغصه جایی نداشتم اومدم اینجا درد ودل 

شنبه ها پیش روانشناسم میرم اونم آرومم میکنه

ازدواجمو وسختی هاش رو یه جوری بخودم قبولوندم با اعتقادات قویم بخدا اما گاهی یه حسرت کوچیک ته دلم قلمبه میشه و میخوام برگردم به روزای قبل ازدواجم به اون روزا که شعرمیگفتم تدریس زبان میکردم میدونم تلقین شیطانه اماگاهی پیش میاد 

من دردام بیشتر ازخانم های تواین سایته فقط میگم اگرمعتاد یاخانم باز بود چی و دلم آروم میگیره وقتی تاپیک این مدل خانم ها رو میخونم میخوام زاربزنم براشون ومیگم لیلا ببین مظلومتر ازتوهم‌هست ولال شو ناشکری نکن

چقدر حرفات ترسناکه...عمق تنهاییت حس میشه- توکل ب خدا کن ...چی بگم😔

اتفاقا ردپای خدا رواحساس میکنم که موندم 

انگارشدم یه سیب زمینی بی رگ

روزامیاد ومیره اما درکی از روزا ندارم 

نمیدونم خنده چیه لذت کدومه

انگار تواین دنیا نیستم

میخندم اماخنده ام خنده نیست برای اینه که پسرم‌ نفهمه ناراحتم

پسرمم حساسه ببینه چشمام قرمزه وهمسرم اذیتم کرده چیزی نمیگه تو خودش میریزه و نگرانم براش من اصلا بروز نمیدم اما باهوشه فکرمنو میخونه اماازپدرش میترسه فعلا وسکوت میکنه نمیدونم شاید دراینده حامی من شد و پدرشو نابودکرد شایدم گذاشت رفت ترس همیشه باهام غصه هم همچنین شب ها سه ساعت میخوابم شاید چهاریاپنج ساعت بازور بخودم میرسم اما عمق غصه ازصورتم احساس میشه من مینویسم توکاغذ پاره میکنم اما کافی نیست میرم پیش مشاور کافی نیست تواین سایت درددل میکنم کافی نیست نمیدونم این دلم روچطوری تخلیه کنم برای همین ارزوی مرگ دارم

داغونم همش آخرین بار صورتش رو که تو غسالخونه دیدم بهش فکر میکنم و مرگش و حال خواهرم که دلم براش کباب ...

خدابهتون صبر بده تسلیت میگم منم چندروزپیش داشتم به کفن شوهر عمه ام توقبر نگاه میکردم واشک میریختم سرطان داشت دوتاپسر داشت یکی متاهل یکی مجرد فقیر بود ومظلوم همه کمک مالی وفکرب کردیم مراسمش روبرگزار کردیم مردخوبی بود دنیا ارزش نداره واقعا من که سیرم ازدنیا کاش من بجای شوهرعمه ام توقبربودم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792