خيليا رو ديدم مثل شما تصميم گرفتن و بعدش ميگفتن حاضريم برگرديم به دوران مجردى و تمام اخلاقاي بد خانواده رو با جون و دل بخريم دوباره...
شما وقتى بخواى براى فرار از وضعيت فعلى ازدواج كنى قطعا كسى رو پيدا نميكنى كه معيارهايى كه ميخواى داشته باشه و ايده آل باشه برات چون پيدا كردن همچين فردى مستلزم وقت گذاشتن و شناخت هست و با حضور توى جامعه اعم از دانشگاه و محيط كار و...كيس هاى متفاوتى سر راهت قرار ميگيره كه هركدوم به نوعى به شما اين شناخت رو ميدن كه چى ميخواى و چه آيتم هايى ميتونه شما رو براى ازدواج با يكى از بين همه قانع كنه...
خواهرانه بهت ميگم سعى كن توى خونه ى پدرى انقدر بمونى تا يه آدم با لياقت براى ازدواج انتخاب كنى
شما هنوز خيلى جوونى حساسيت هاى پدر و مادرت كاملا طبيعيه و واكنش شما هم همينطور...پدر و مادراى ما سنتى هستن نميتونن ما رو درك كنن اما فراموش نكن تجربه اى كه اونا توى زندگى دارن بسيار ارزشمنده...
سعى كن نرم تر باشى كمى،توى رفتارت و كلامت احترام بذار بهشون،اگه نصيحتت ميكنن با روى خوش بپذير و تأييد كن
در مقابل اونام بيشتر بهت بها ميدن وقتى كه اعتمادشونو جلب كنى...عزيزم شما راه طولانى در پيش دارى تمام فكر و ذهنت رو روى هدفت متمركز كن واسه ازدواج و عشق و عاشقى هميشه وقت هست...