سلام میخوام داستان زندگیمو بگم و ازتون کمک بخوام🙃 بلونا هستم 18 سالمه و سه ساله عقد کردم... سال 94 بود دقیقا عید 94 بود. مامانم تازه گوشی هوشمند خریده بود و منم با خط مامانم ت ل گ رام نصب کرده بودم.. عیدا که میشد من و دختر دایی هام همه میومدیم شهرستان خونه ی مادرجونم تا اخر تعطیلات و حسابی خوش میگذروندیم. دختر داییم یک دوستی داشت به اسم سارا و حسابی باهاش صمیمی بود. یک شب یک گروه زدیم سه نفره من و سارا و دختر داییم. باهم حرف میزدیم و برای هم عکس میفرستادیم
برقص و قانون را طوری بشکن انگار که از ابتدا نبوده است❤
ب نظر گن ک خیلی پسر خوبیه و اینک دوست دارهههه توام باید ب عقایدش احترام بزاری اونم متقابل باهاش صحبت کنننننننن ولی من خودم باشممم هر چی اقامون بگههه میشممم حتی اگ برام سخت باشهههههه
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
هیچوقت نگذار از خودت چون در گذر زمان از اونی که باعث شده از خود واقعی ات دور بشی متنفر میشی و تازه می فهمی چ کردی مثل من....شوهر م و من دقیق مثل شما هستیم و من الان افسرده هستم هیجا بهم خوش نمی گذره....و همیشه بهش میگم پیر مرد
وزن اولیه ۷۴ ___وزن اول (۶۸/۲۰۰)___وزن دوم (۶۵/۳۰۰)وزن سوم (۰۰۰۰۰)____وزن هدف (۵۰)
مشکل جدی ندارین و شوهرت ظاهرا آدم سرسختی نیست که با مشاوره تو یه سری چیزا کوتاه بیاد،و همچنین شما،بنظرم با چن جلسه مشاوره میتونین مشکلتونو حل کنین،خیلی از اختلافاتتونم بخاطر سن کمتونه با بالا رفتن سنتون مطمئنا کمترم میشه این اختلافا
واقعا؟ اخه ببین خیییلی فرق داریم تو این سه سال یکبارن کافی شاپ نرفتیم اصلا امروزی نیست خیلی مردونه ...
باید عاقلانه فک کنی عزیزمم این جیزا اصن چیزیی نیست ک بخای زندگیت بخاطزش خراب کنییی هم تو ب عقایدش احترام بزار هم اونن یه بار جایی ک اون دوس دار برید ی بار بار اون بیاد کافی شاپ چیییزی نیست ک با حرف حل میشه ن با داد و بیداد و گریه